English Version
This Site Is Available In English

به سمت نور و آسایش

به سمت نور و آسایش

همسفر، تو بر مرکبی نشسته‌ای که گر چه دیر به مقصد می‌رسی؛ اما سالم و کامیاب خواهی رسید. پس عجله نکن و در جای خود بنشین و تا مقصد به آن‌چه علاقه داری مشغول باش تا با کمک خودت و یاری همسفران به پایان نقطه برسی. اما بیندیش که وقتی این سفر تمام شد، آن‌جا تو را پاداشی نیکو خواهد بود و آن پاداش، بند عشقی است که بین تو و قدرت مطلق الله برقرار خواهد گردید.یاد روزهایی که تازه به کنگره آمده بودم، افتادم. با خشونت، نفرت، قهر، ترس و کوله‌باری از ضدارزش‌ها، که تمام وجودم را چون خوره‌ای می‌خورد و نابود می‌کرد. من تنها چیزی که می‌دیدم مسافرم و اعتیادش بود. به خاطر مسافرم و درمان اعتیاد با ایمان، توکل به خدا، قدم به جایی نهاده بودم که نمی‌دانستم کجاست؟ اما کششی عجیب و حسی غریب مرا به این سمت می‌کشاند. وقتی پیام سفر اول خوانده می‌شد از اعماق وجودم گوش می‌کردم و التیام قلب شکسته‌ام می‌شد. وقتی روی صندلی می‌نشستم، عرق شرم و خشم از سر و صورتم می‌چکید که چرا باید برای اعتیاد مسافرم به این‌جا بیایم، مگر من معتادم؟ چرا او لذت کشیدن مواد را ببرد و در‌به‌در بودنش برای من باشد؟ و هزاران هزار فکری که ذهنم را مخدوش می‌کرد.

به گونه‌ای که حتی از آموز‌‌‌ش‌ها چیزی نمی‌فهمیدم گویی وارد جهنمی شده بودم که آتش آن افکار منفی، منیت و ضدارزشهای وجودم بود. آری باید می‌سوختم تا نار وجودی‌ام تبدیل به نور شود، باید می‌سوختم تا از نو ساخته می‌شدم. با هر سختی روی صندلی‌ها نشستم می‌دیدم افرادی که قبل از من به این مکان وارد شده بودند وقتی مشارکت می‌کردند، از این مکان به عنوان مکان مقدس یاد می‌کنند و با تمام سختی‌ها و یا حتی برگشت مسافرشان حال خوبی دارند. با خودم عهد کردم که این مسیر را بیایم و سفرم را ادامه دهم تا ‌بفهمم که دیگران در این مکان چه چیزی را یافته‌اند؟ که این چنین حال خوش دارند. کم‌کم به سختی و با یاری همسفران و راهنمایم وارد آموزش شدم. اولش خیلی سخت بود اصلأ نمی‌فهمیدم، نه ظرفیتش را داشتم، نه منیت، ترس و ناامیدی اجازه‌ سرعت در جذب آموزش‌ها را به من می‌داد. اما آمدم و آموزش‌ها به قدری دقیق و موشکافانه بود که تغییرات در من در مدت سه ماه جوری قابل لمس شد که مسافرم از ورود به کنگره امتناع می‌کرد و حتی اجازه ورود من را  به سختی می‌داد. از روی کنجکاوی و این که این مکان چه جایی است که در زمان کوتاهی من را به این آرامش رسانده، وارد کنگره شد و سفر خود را آغاز کرد.

آتش ویران‌گر اعتیاد، بسان ابراهیم خلیل الله که درآتش می‌سوخت به امر خداوند و آموزش‌های ناب کنگره۶۰ با روش DST و داروی OT تبدیل به گلستانی شد. پرهای سوخته‌ من و مسافرم را که دیگر قادر به پریدن نبودیم التیام داد و درمان کرد و پر پروازی داد که پرواز کنیم. پرواز از منیت‌ها، ناامید‌‌ی‌ها، ترس‌ها، جهالت‌ها و قضاوت‌ها و از تمام ضد‌ارزش‌هایی که همچون قفسی، نفس ما را در بر گرفته بود و با پوشاندن لباس زیبا به آن‌ها شکل و شمایل داده بود و ما را اسیر خود کرده بود. پرواز به جایی که از آن‌جا انشعاب یافته بودیم، به سمت صراط مستقیم و به سمت نور و آسایش. اینک من همسفر اعظم، به همراه مسافرم پر پرواز هم شده‌ایم و خدا را شکر هنوز این پرواز ادامه دارد تا تبدیل شویم به نوری خالص، که به  سمت نور حقیقی ادامه راه دهیم. ممنونم از آقای مهندس دژکام، همسفر خانم آنی بزرگ، دکتر امین، خانم آنی کماندار، خانم شانی و این هفته را به این بزرگواران تبریک می‌گویم. این راه پر از فراز و نشیب، با آموزش‌ها و خدمات این خانواده بزرگوار، برای ما آسان شد. با سختی‌هایی که به جان خریدند تا راه برای ما همسفران نمایان و هموار شود. امیدوارم که خداوند برکات این خدمات با‌ارزش را در زندگی حال و آینده‌ این عزیزان جاری کند و به وجود نازنین همسفر خانم آنی، سلامتی و طول عمر دهد. در آخر تبریک می‌گویم به همه‌ همسفران و راهنمایان و همه خدمتگزاران کنگره‌۶۰ که ما را در این مسیر یاری می‌دهند.

 

نویسنده مطلب: راهنمای تازه‌واردین همسفر اعظم
عکاس: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر بتول(لژیون دوم)
ویرایش: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر بتول(لژیون دوم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر آزاده( لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رازی

 

 

 

 

 

 

 

 


 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .