English Version
This Site Is Available In English

همسفر بودن یعنی بال پرواز برای مسافر

همسفر بودن یعنی بال پرواز برای مسافر

جلسه دوم از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی چرمهین به استادی همسفر آیدا، نگهبانی پهلوان راهنما همسفر محدثه و دبیری همسفر معصومه با دستور جلسه «هفته همسفر، نقش همسفران خانم و آقا در درمان اعتیاد مسافران» روز دوشنبه ۰۸ دی‌ماه ساعت ۱۳:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

این هفته عزیز را به آقای‌مهندس، خانم آنی بزرگ، خانم شانی، خانم آنی کماندار و آقای امین تبریک می‌گویم؛ همچنین شادباش خدمت همسفران مخصوصاً همسفران نمایندگی چرمهین دارم و امیدوارم که همگی تلاش کنند تا به بهترین‌ها برسند. ما این هفته بزرگ را مدیون تلاش‌های خانم آنی بزرگوار هستیم‌. ایشان با همراهی کردن آقای‌مهندس معنای واقعی همسفر بودن را به ما نشان دادند و به ما یاد دادند گوهر همسفر بودن یعنی عشق و محبت، گذشت و فداکاری، صبر و استقامت. یک جایگاه باارزشی را نصیب ما کردند و ما هم به لطف خداوند و هستی در این جایگاه قرار گرفتیم؛ باید قدر و منزلت این جایگاه و ارزش آن را بدانیم. همسفر بودن یعنی در جایی‌ که قرار می‌گیرم و نقشی که به من داده می‌شود مسئول حفظ آن نقش هستم؛ باید بتوانم از آن جایگاه حفظ و نگهداری کنم و به‌ بهترین شکل ممکن آن را بازی کنم.

آقای امین در سی‌دی نقش همسفر می‌فرمایند: «همسفران مانند بازیگران مکمل می‌مانند». یک همسفر می‌تواند طوری نقش خود را بازی کند که باعث صعود مسافر خود از لبه پرتگاه شود، البته اگر خود او بخواهد؛ همین‌طور می‌تواند نقش خود را طوری بازی کند که او درون پرتگاه سقوط کند. همسفر بودن یعنی بال پرواز برای مسافر و مرهمی برای زخم‌های مسافر، پس این یک جایگاه بسیار مهم، دقیق و حساسی است که نصیب من شده‌است. همیشه دقیق‌ترین و حساس‌ترین نقش‌ها را به بهترین بازیگرها می‌دهند تا بتوانند اجرا کنند؛ بنابراین من همسفر حتماً توان این را داشتم که این‌جا نشسته‌ام؛ اما به‌خاطر این‌که آسیب‌های اعتیاد به من وارد شده، من هم دچار تخریب‌های زیادی شده‌ام و درون من پر از تاریکی‌ها شده‌است.

زمانی‌که وارد کنگره می‌شوم مهم‌ترین چیز این است که قبول کنم من هم دچار تخریب‌های زیادی هستم، آسیب دیده‌ام و درون من پر از حس‌های ضدارزشی مانند ترس، اضطراب، منیت، کینه، ناامیدی و عدم اعتماد‌به‌نفس شده‌است؛ این‌ها باعث شده درون من هم تخریب‌های زیادی به‌وجود بیاید و مانند زنجیر دست‌وپای من بسته شده بود، توان حرکت کردن نداشتم و در سکون قرار گرفته بودم. اولین چیزی که به من یاد می‌دهند این است که همسفر درست است در ابتدا برای مسافر خود آمده‌ای؛ اما بعد از مدتی که وارد کنگره می‌شوم متوجه شدم باید برای خود سفر کنم و تحت آموزش قرار بگیرم؛ زیرا من هم نیاز به درمان دارم و این‌که باید بدانم که خودم به خودم می‌توانم کمک کنم و طبق وادی سوم باید بدانم که هیچ فردی به اندازه خود من نمی‌تواند به خودم کمک کند.

بنابراین اولین کاری که می‌کنم این است که باید تسلیم بشوم، بپذیرم که درون من هم پر از مشکلات است، دوربینم را روی خودم بیندازم و روی خود متمرکز شوم؛ زیرا من مسئول حال خوب خود هستم. اگر بتوانم خود را درمان کنم و این حس‌های منفی و زنجیرهای که به دست‌وپای من بسته شده و مانع حرکت من می‌شود را از دست‌وپای خود باز نکنم نه تنها نمی‌توانم به فردی کمک کنم؛ بلکه خود من هم در درون آن‌ها می‌مانم. پس اولین کاری که می‌توانم بکنم این است که با آموزش‌هایی که در کنگره می‌گیرم و آگاهی‌هایی که یاد می‌گیرم بتوانم آن زنجیرها را از دست وپای خود باز کنم و بتوانم خود را از تاریکی‌ها به طرف روشنایی‌ها برسانم. زمانی‌که علم و دانش کنگره در اختیار من قرار گرفت؛ باید بتوانم از آن‌ها بهترین استفاده را بکنم تا بتوانم خود را تغییر بدهم و این حس‌های منفی را تبدیل به حس‌های خوب کنم.

درست است که من همسفر مسافر خود بودم؛ اما فهمیدم که من باید همسفر مسافر درون خود باشم؛ زیرا من یک مسافری درون خود دارم که پر از ناامیدی، ترس و استرس بود. من باید خود را پیدا می‌کردم و حال مسافر خود را خوب می‌کردم تا بتوانم به اطرافیان کمک کنم؛ باید تغییر کنم؛ زیرا من آرام‌آرام وارد ضدارزش‌ها شده بودم و مکانی برای من پیدا شده بود تا بتوانم حرکت کنم و خود را پیدا کنم. اولین قدم تغییر کردن حس بود و برای این‌کار تزکیه و پالایش لازم بود که کار سختی است. من همسفر همیشه بین نیروهای مثبت و منفی هستم زمانی‌که می‌خواهم حرکت کنم زور نیروهای منفی بیشتر است و من باید آن‌قدر سطح علم و آگاهی خود را بالا ببرم تا بتوانم با نیروهای منفی مبارزه کنم و در کنار آن‌ها آرامش داشته باشم؛ زیرا انسان پیچیده است و برای تغییر زمان لازم است. ما همیشه زمان را فراموش می‌کنیم و دوست داریم چیزی را سریع به‌دست بیاوریم.

انسان باید خواسته تغییر کردن را داشته باشد تا بتواند خود را تغییر دهد و در راه رسیدن به آن خواسته تلاش کند. من باید از آموزش‌هایی که در کنگره می‌گیرم استفاده کنم و در زندگی کاربردی کنم؛ برای این‌که بال پرواز مسافر خود باشیم و بتوانیم خود را نجات بدهیم؛ باید قوی باشیم و این قوی بودن نیاز به عشق و محبت دارد، این عشق و محبت سال‌ها در درون من بود؛ اما یخ‌زده بود و من به لطف آموزش‌هایی که در کنگره دریافت کردم توانستم عشق و محبت را درون خود بیدار کنم، از انرژی‌های خود استفاده کنم و این انرژی من به مسافرم هم منعکس می‌شد. اوایل فکر می‌کردم زمان تغییر کردن من کند است؛ اما متوجه شدم من برای تغییر نیاز به زمان زیادی دارم؛ باید بسیار روی خود کار کنم تا بتوانم ساخته شوم. من همسفر می‌دانم که مشکلات زیادی سر راه من قرار دارد، قبلاً فکر می‌کردم و سریع ناامید می‌شدم؛ اما اکنون متوجه شدم این مشکلات سر راه من آمده است تا بتوانم ساخته شوم، اگر می‌خواستم مثل قبل دچار رنج‌های گذشته شوم و در اتفاقات گذشته بمانم هیچ گره‌ای در من باز نمی‌شد؛ زیرا من متوجه شدم مسئول حال خوب خود هستم.

بنابراین تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که ببخشم، بگذرم، از اتفاقات گذشته درس بگیرم و برای من تجربه شوند تا در مسائلی بتوانم به آن‌ها کمک کنم. بخشش برای انسان قدرتی دارد زمانی‌که در مسیر آن قرار می‌گیرد و با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود بتواند با آن‌ها آرام‌تر برخورد کند. بخشیدن چه مادی و چه معنوی باشد یک حس آرامشی به انسان می‌دهد. همه ما همسفران قدرتمند و بخشنده هستیم؛ زیرا با تمام نابلدی‌هایی که در زندگی داشتیم ایستادگی کردیم، امیدوار بودیم و این باعث شد در ادامه لطف خداوند شامل حال من بشود تا بتوانم در چنین جایگاهی قرار بگیرم. امیدوارم همه ما همسفرها در همین جایگاهی که هستیم قدر آن را بدانیم، از آموزش‌ها به بهترین شکل در مسیر زندگی خود استفاده کنیم و بتوانیم دانسته‌های خود را عملی کنیم.

تاپیست: همسفر نگار رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر شیوا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی چرمهین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .