چهاردهمین جلسه از دوره پانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی گرگان به استادی ایجنت همسفر زینب، نگهبانی همسفر پروانه و دبیری همسفر سیده هما با دستور جلسه «وادی یازدهم: چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند. » روز یکشنبه ۳۰ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که این جایگاه را یک بار دیگر تجربه میکنم. «دستورجلسه، چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند.» همه ما انسانها در وجود خود چشمه داریم. این ما هستیم که تعیین میکنیم؛ که چشمه خود را چگونه به جوشش دربیاوریم؛ وقتی که اِذن ورود ما به کنگره۶۰، صادر شد، آن چشمه خشکیده ما خود به خود به جوشش افتاد و من با اعمال، رفتار و آموزشهایی که دریافت کردم تعیین میکنم این چشمهای که به جوشش درآمده؛ آیا آب زلال دارد یا آب زهرآگین دارد! بستگی به خودم دارد که میتوانم با آموزشهایی که گرفتم برخلاف قوانین رفتار کنم. همه ما دنبال انرژی هستیم. در مادیات هم انرژی فراوان است؛ وقتی اهریمن قسم میخورد که من بندهها را به گمراهی میکشانم در زُمره یاران خود قرار میدهم، باید خیلی حواسمان جمع باشد. اختیار ویژگی است؛ که به انسان داده شده و این صفت در هیچ موجودی دیگر وجود ندارد. اختیار داریم که فقط انسانها را دعوت کنیم؛ ولی کسی را نمیتوانیم مجبور کنیم. منِ انسان با اختیاری که دارم نمیتوانم بگویم هر کاری که دلم میخواهد انجام دهم، یک قوانین و فرامینی است که خداوند میفرماید: اگر این قوانین و فرامین را یاد گرفتید و اجرایی کردید مسیر را به شما نشان میدهم. دو راه در پیش روی ما قرار میدهد؛ اگر به طرف بدیها و کجیها رفتیم و قوانین را اجرا نکردیم، انتهای آن راه سیاهچاله، درد و گمراهی است؛ و اگر مسیر صراط مستقیم را پیش گرفتیم صددرصد به گلستان و بهشت میرسیم. در اینجا اختیار با من است که قدم در راهی که گذاشتم انتهای آن مسیر چگونه است. یک زمانی پرده و حجاب روی افکار و اندیشه ما کشیده میشود؛ که این کار شیطان است. به قول آقای مهندس شیطان ما را سرگرم یک سری اسباببازیها میکند، اسباببازیهای منِ همسفر چیست؟ امروز فرش خانه را عوض کنم؛ یا چه لباسی بپوشم.... آیا ما اینها را با خود به جهان دیگر میبریم؟ ما افکار و اندیشه درست را با خود میبریم، یعنی کولهبار خود را پُر کنیم؛ اگر جام ما خالی یا تُهی است، میتوان آن را با آموزشها پُر کرد. چشمه جوشش خود را از طبیعت الگو گرفته است؛ منابع اطلاعتی درست برای بالا بردن سطح دانایی و اختلاف پتانسیل لازم است. وقتی اِذن من صادر شد و وارد کنگره شدم، آنقدر منابع کامل در اینجا وجود دارد، اعم از وادیها، جزوههای جهانبینی، سیدیها، آموزش را به من میدهد تا آگاهی کسب کنم. آنگاه من چشمه جوشان میشوم، دریافت میکنم؛ حالا چه زمانی میتوانم به رود تبدیل شوم و به بحر و اقیانوس برسم؟ زمانی که آموزشها را اجرایی کنم، اول باید روی خودم کار کنم، مخصوصا راهنماها، اول آموزشها را خودشان اجرایی کردند و بعد خدمت کردند. اختلاف پتانسیل چگونه ایجاد میشود؟ با تغییر جایگاه. زمانی که منِ زینب یک رهجو ساده بودم و در لژیون نشسته بودم، فقط در حال دریافت بودم. زمانی که خدمت را شروع میکنم؛ هر خدمتی که باشد؛ وقتی آن را درست حسابی انجام دهم؛ اگر رهجو هستم، رهجو درست حسابی باشم. هر خدمتی که به من داده شد؛ اگر درست انجام دهم نه برای دیده شدن؛ چون قدرت مطلق از آن بالا همه چیز را میبیند. یک عمر نگرانی ما این بود که این کار را انجام دهم که دیده شوم، 《مادر شوهر ببیند چه عروسی دارد》خدا ظاهر من را نمیبیند؛ ولی کاری میکند که باطن من را مادرشوهر ببیند، چون از درون جوشش ندارم و ظاهر سازی کردم. جوشش من زمانی است که خالصانه خدمت کنم. خانم شانی میگویند: بروید جلو درب، مسافر خود را راهی کنید؛ حتی اگر بد اخلاق باشد؛ حتی اگر از شما تشکر هم نکرد. کاری که برای مسافر یا اطرافیان انجام دهیم فقط برای رضای خدا باشد و منتظر تشکر کردن نباشیم. خداوند میگوید: بنده اگر تشکر نکرد و جواب نداد، من دوتا تشکر میکنم، یکی جایگزین تشکری که بنده انجام نداد؛ و دیگری را من به شما هدیه میدهم. پس با اخلاص کار کنید. جوشش اینگونه به وجود میآید. چرا گاهی حرفی به ما میگویند ناراحت میشویم؟ چون از درون خالی هستیم. وقتی طلا ناب را ذوب میکنند اگر ظرف شما پلاستیکی باشد و بریزند داخل آن، دست شما میسوزد؛ باید ظرف وجودی خود را فلزی کنید ( نقطه تحمل). ما ۱۰ وادی را پشت سرگذاشتیم، از وادی اول که تفکر که کلیدیترین است، تفکر درست را یاد میگیریم و وادیها پشت سر یکدیگر میآیند تا به وادی یازدهم میرسیم. آیا دانایی الان ما با گذشته تطبیق دارد؟ چه آن رهجویی که دو هفته آمده است چه آن رهجویی که چهار سال در کنگره است. خیلی آگاهی کسب کردیم و مسیر خدمت را پیش گرفتیم. زمانی که به من زنگ زدند که در جایگاه استادی بنشینم، تردید کردم ولی خدمت را پس نزدم، از من به شما نصیحت هیچوقت خدمت را پس نزنیم. زمانی که خدمت سمت شما میآید و انتخاب میشوید قطعاً یک گرهای در وجود شما است و خدا میگوید: من خدمت را برای شما میفرستم و خدمت را درست انجام بدهید، آنگاه، گِره را با دستهای خودم باز میکنم. ایمان داشتم که یکی از گرههای زندگیِ من باز میشود. عدالت، معرفت و عمل صالح را سرلوحه کار خود قرار دهیم. در این وادی خیلی قشنگ میگوید: از تغییر جایگاهها، صفت گذشته و در آخر میگوید هر چیزی که دریافت کردید باید باز پرداخت داشته باشید. این همه من دریافت داشتم و چقدر آموزش گرفتم و چقدر به من احترام میگذارند، این همه احترام، ارزش و اعتماد بنفس را کجا یاد گرفتیم، آیا بازپرداخت نباید داشته باشیم؟ اگر بازپرداخت داشته باشیم به ما میدهند؛ اگر بازپرداخت نداشته باشیم آنگاه به یک چشمهایی که خشک شده و گندآب تبدیل میشویم؛ چشمه باید به رود تبدیل شود، چه زمانی به رود تبدیل میشود؟ زمانی که آموزشهای خود را کاربردی کنم و آموزش خود را در مسیر درست بیاندازم. آن آموزشی که آموختم را آموزش دهم. اینجا اگر میخواهیم بازپرداخت داشته باشید؛ باید در آزمونها شرکت کنید و شال راهنمایی را در گردن خود ببینید. فقط در خدمت است که گره وجودی باز میشود و به صلح درونی میرسید. وقتی به صلح درونی میرسید آن قوانین را میتوانید رعایت کنید، آنگاه در صراط مستقیم راحت میتوانید بخوابید. تاریکی ها از دل روشناییها بیرون میآید. در وادی دوم میگوید در عمق تاریکی ناامید میشویم، کافی است فقط روی خود را برگردانید بقیهاش با من، واقعاً خداوند دست شما را میگیرد. خِرد جهانی را همه قبول کردند، دروغ نگو، غیبت نکن، به مذهب کاری ندارد. دروغ و غیبت جزء مشکلات زندگی ما شده بود، به جایی میرسید که دروغ و غیبت حال ما را بد میکرد. فلزات《فلز وجودی》که عوض شد آدمهای اطراف شما عوض میشوند. اگر بخواهم مچ خود را بگیرم نگاه میکنم به اطراف خود؛ اگر انسانهای دروغگو و خیانتکار باشند، آن فلز در من وجود دارد؛ باید آن مسیر را تغییر دهیم چون تحت آموزش هستیم، اگر در راه صراط مستقیم حرکت کردید و خوشحال کردن دیگران دغدغه شما بود و از خوشحالی دیگران خوشحال ُشُدید خدا به شما میبخشد. قدرت تشخیص میدهد که بر سر دوراهی قرار نگیرید و درست انتخاب کنید. انشالله همه ما در این مسیری قشنگی که خداوند به ما عنایت کرده، قرار داریم، بهترین خودمان باشیم و از آموزشها درس بگیریم و به حرفهای راهنما گوش دهیم و گوش به فرمان باشیم. سیاهیهای گذشته را بر سَر خود نزنیم، همان سیاهیها باعث میشوند من راه خود را پیدا کنم. هرچه زخم عمیقتر باشد نور بیشتر وارد زندگی میشود. انشالله همه ما قدردان زحمات های آقای مهندس، راهنماها و آنهایی که این بستر را برای من فراهم کردند قدر آنها را بدانیم.

در ادامه تقدیر از ورزشکاران رشتهی دارت؛ به ورزشبانی همسفر کریماه:

و تقدیر از ورزشکاران رشتهی بدمینتون؛ به ورزشبانی همسفر سهیلا؛

و تقدیر از ورزشکاران رشتهی والیبال به ورزشبانی همسفر سامره:

مرزبانان کشیک: مسافر جواد و همسفر مینا
تایپ: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
ویراستار: همسفر سیده هما رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
عکاس: همسفر غزاله رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
تنظیم و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گرگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
164