سلام دوستان حسین هستم یک مسافر.
موضوع: همسفر
مقدمه:
زندگی گاهی ما را به مسیرهایی میکشد که هرگز آنها را تصور نمیکردیم.من سالها در گرداب اعتیاد گرفتار بودم؛ در دنیای خودم، تنها با دردها و تاریکیهایم. فکر میکردم این فقط جنگ من است، تا اینکه فهمیدم این طوفان، همهٔ کسانی را که دوستم دارند، نیز درنوردیده است. در اوج درماندگی و زمانی که دیگر امیدی به نجاتی برای خودم نداشتم، نام «کنگره۶۰» را شنیدیم. در ابتدا همسفرم برای نجات من وارد کنگره شد، اما خیلی زود هر دو فهمیدیم که این سفر، فقط برای من نیست. اینجا بود که معنای واقعی «همسفر» را نه از نگاه خودم، بلکه از نگاه او و کنگره درک کردم.
متن اصلی:
۱. مفهوم همسفر از نگاه من، یک مسافر
در ابتدا،فکر میکردم همسفر یعنی کسی که مواظب من است، داروهایم را کنترل میکند و مراقب لغزشم است. اما کنگره به من نشان داد که این تصور چقدر نادرست و خودخواهانه بود. همسفر من، نه یک نگهبان، که یک «مسافر» دیگر در کنار من بود. مسافری که سفری موازی را آغاز کرده بود: سفر از ترس به آرامش، از کنترل به اعتماد، از زندگی در تاریکیِ بیماریِ من، بهسوی روشناییِ وجود خودش. فهمیدم بیماری فقط من نیستم؛ ترس، نگرانی، قضاوت و وابستگیِ مخرب او نیز بیماری بود که نیاز به درمان داشت. پذیرش این موضوع که او هم باید روی خودش کار کند، اولین درس تواضع برای من بود.
۲. مسیر رهایی همسفر، از نگاه من
من درگیر ماده مخرب بودم و او درگیر افکار مخرب. من برای رهایی، باید وزنۀ خود را برمیداشتم و او هم باید بار سنگین ترس و خشم را زمین میگذاشت. وقتی میدیدم که او در جلسات همسفران شرکت میکند، برای خودش مینویسد، جهانبینی میخواند و سعی میکند تغییر کند، برایم عجیب و الهامبخش بود. کمکم فهمیدم رهایی او چقدر برای رهایی من حیاتی است. وقتی او یاد گرفت بهجای کنترل، اعتماد کند، فضای خانه از یک پادگان نظامی به یک پناهگاه امن تبدیل شد. رهایی او، یعنی رسیدن به آرامش و ایمان، بزرگترین هدیهای بود که به رابطهٔ ما و به بهبودی من بخشید.
۳. آموزشهای کنگره و اصلاح جهانبینی من
پایۀ آموزشهای کنگره،تغییر جهانبینی است. من یاد گرفتم که هر انسانی مسئول سفر خودش است. من نمیتوانم همسرم را مجبور به شادی کنم، همانطور که او نمیتواند مرا مجبور به پاکی کند. من زندگی را از زاویۀ «چرا من؟» میدیدم، اما وقتی یاد گرفتم هر اتفاقی بر اساس دانایی و نیاز من در مسیر زندگیام رخ میدهد، همهچیز معنا پیدا کرد. آموختم که عشق واقعی، کنترل یا دلسوزی نیست، بلکه ایمان و درک است. وقتی نگاهم از "من، من، من" به "ما" تغییر کرد، دیدم که چطور تلاشهای او برای رشد شخصیاش، مستقیمترین کمک به رشد و بهبودی من بود.
۴. تأثیر کنگره بر رابطهٔ ما
قبل از کنگره،خانه ما دلگیر و پراسترس بود؛ جنگ من با خودم و جنگ او با من. در کنگره، هر دو در کنار هم سفری مجزا آغاز کردیم و زبان مشترکی پیدا کردیم. دیگر او قاضی من نبود و من یک متهم فراری. هر دو شاگرد یک مدرسه بودیم. صحبتهایمان از سرزنش و تهدید، به درک و همدلی تبدیل شد. من یاد گرفتم بدون دفاع گرفتن به حرفهایش گوش دهم و او یاد گرفت بدون قضاوت، احساساتش را بیان کند. این تغییر، معجزهای بود که فقط از مسیر همسفری حقیقی ممکن شد.
۵. رشد شخصیت و خودشناسی در این مسیر
بزرگترین درس در کنگره،شناخت عمل و عکسالعمل بود. هر چیزی که در زندگی میفرستم، به شکلی به خودم بازمیگردد. پس محبت، بخشش و شکرگزاری را بیشتر کردم. امروز که به گذشتهام نگاه میکنم، حسرت نمیخورم، چون میدانم آن تاریکیها مرا به روشنایی امروز رساندند.
نتیجهگیری:
کنگره برای ما تنها راه درمان اعتیاد نیست،بلکه مدرسهای است که در آن انسان بودن را میآموزیم. اعتیاد یک بیماری فردی نیست، یک بحران خانوادگی است و درمان آن نیز باید جمعی باشد. «همسفر» قهرمان گمنام این سفر است. من بهعنوان یک مسافر، عمیقاً قدردان مسیر دشواری هستم که همسفرانمان برای رشد خود طی میکنند. این مسیر، ناجی رابطهها و آسان کننده راه رهایی ما مسافران است. ما تنها برای زندگی کردن به دنیا نیامدهایم، بلکه برای آموختن و خدمت کردن آمدهایم.
.gif)
نویسنده: مسافر حسین ( رهجوی راهنمای محترم مسافر مجید) لژیون پنجم
بارگذاری : گروه خبری و سایت نمایندگی عطار نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
2631