English Version
This Site Is Available In English

احترام به قوانین، احترام به هستی است

احترام به قوانین، احترام به هستی است

کنگره‌۶۰ برای من فقط یک مکان نیست؛ یک پناهگاه است. جایی است که توانستم دوباره به خودم برگردم. این‌جا یاد گرفتم که تاریکی، پایان راه نیست؛ بلکه آغازی برای تابش روشنایی است.

روزی در دل ناامیدی غرق بودم؛ اما امروز زندگی من لبریز از امید است. کنگره دست‌های مرا محکم گرفت؛ آن لحظه‌ای که دست خودم را از زندگی رها کرده بودم.

کنگره به من درس بزرگ عشق آموخت؛ عشقی که در خدمت کردن نهفته است. عشق؛ یعنی رشد مداوم و بی‌وقفه. عشق؛ یعنی فهمیدن عمیق معنای انسان بودن و خود واقعی را فهمیدن. من در این مسیر طولانی، خود واقعی‌ام را شناختم؛ آن انسانی که توانایی محبت کردن و محبت گرفتن دارد.

هر جلسه‌ای که می‌گذشت، هر مشارکتی که با صداقت انجام می‌شد و هر نگاه صادقانه‌ای که از همسفران دریافت می‌کردم؛ چراغی در دل تاریکی‌های وجودم شد. این مکان به من فهماند که رهایی، تنها رهایی از بند مواد مخدر نیست. رهایی واقعی؛ گسستن از بند ترس‌هاست، رهایی از بند قضاوت‌های بی‌جا نسبت به خود و دیگران و رهایی از بند جهل و نادانی درون است.

این مسیر، مسیر خودشناسی است. کنگره به مثابه استاد و رفیق است و کنگره‌۶۰ برای من استاد آرامش و معماری نظم در هرج و مرج درونم شد.

کنگره، معلمی برای زندگی کردن دوباره و یک رفیق وفادار در سخت‌ترین روزگاران شد؛ روزهایی که وزنه غم و اندوه بر دوشم سنگینی می‌کرد.

امروز وقتی با دیدی باز به گذشته نگاه می‌کنم، لبخندی از شکرگزاری بر لبم می‌نشیند. با قلبی سرشار می‌گویم: خدا را شکر که راه را نشانم داد. این شکرگزاری، یک کلمه نیست؛ یک جهان است. من با کنگره‌۶۰ بزرگ شدم. در سایه آموزش‌ها، بالیدم و شکوفا شدم. معنای واقعی آزادی؛ آزادی از وابستگی و اسارت درونی را در این مسیر لمس کردم.

هر تشکری که بیان کنم، در برابر بزرگی این مجموعه، کوچک است. هر واژه‌ای که انتخاب کنم، در برابر دریای عشقش ناتوان است. این عشق، عشق بی‌قید و شرط است؛ عشقی که بر پایه خدمت و بخشش بنا شده است.

کنگره برای من خانه‌ای است که باور دارم هیچ‌وقت؛ حتی لحظه‌ای، از آن بیرون نخواهم رفت؛ زیرا ریشه‌های محبت و دانایی، عمیقاً در جان و روح من نشسته‌اند. این ریشه‌ها، مرا در برابر طوفان‌های زندگی، استوار نگه می‌دارند. من یاد گرفتم که چگونه بایستم، چگونه دوباره راه بروم و چگونه با عزت نفس زندگی کنم.

کنگره به من آموخت که هر ذره انرژی که می‌دهم، هزاران برابر به زندگی‌ من باز می‌گردد. این قانون طبیعت است که در کنگره جاری است. احترام به قوانین، احترام به هستی است. یاد گرفتم که دیگر قضاوتی نکنم. یاد گرفتم که رها کنم و به جریان زندگی اعتماد کنم.

آموزش‌های جهان‌بینی، پنجره‌های جدیدی برایم گشود؛ فهمیدم که هر تاریکی، نوری برای دیدن بهتر را پنهان کرده است. سختی‌ها، محک ایمان و استقامت ما بودند. هر سقوط، سکویی برای پرتابی بلندتر شد.

من یاد گرفتم که آرام باشم؛ در عین حال که فعال و پویا هستم. نیروی درونی‌ام را کشف کردم؛ قدرتی که گمان می‌کردم هرگز وجود ندارد. کنگره‌۶۰، کلید قفل سال‌های ممتد ناامیدی بود و من حالا با تمام وجود باور دارم که کنگره نه فقط راهِ رهایی؛ بلکه خود راه زندگی‌ است؛ راهی که با عشق ادامه دارد.

و کلام آخر، از خدای خود شاکر و سپاس‌گزارم. از آقای مهندس حسین دژاکام و خانواده محترمشان و از راهنمای خوبم همسفر مائده کمال تشکر را دارم.

نویسنده: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر مائده (لژیون بیست‌وسوم)
رابط خبری: همسفر رکسانا رهجوی راهنما همسفر مائده (لژیون بیست‌وسوم)
عکس: همسفر شقایق رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون بیست‌وششم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .