English Version
This Site Is Available In English

از گل به خودی تا گل رهایی

از گل به خودی تا گل رهایی

امروز پنجشنبه 1404/10/04 جلسه دوازدهم از دوره چهارم سری کارگاههای عمومی مسافران و همسفران کنگره 60 زاهدان با دستور جلسه "وادی یازدهم" به استادی ایجنت محترم مسافر جواد، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر عیدمحمد ساعت 16:30 آغاز بکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
کارگاه امروز، حال‌وهوای متفاوتی دارد؛
هم در مسیر آموزش قدم می‌زنیم و هم در جشن تولد یک‌سال رهایی مرزبان محترم، مسافر رضا، شریک می‌شویم. جایی که آموزش و احساس، عقل و دل، دست در دست هم می‌دهند و معنا پیدا می‌کنند.
در باب دستور جلسه وادی یازدهم، سخن گفتن آسان نیست؛ نه به‌خاطر سختیِ واژه‌ها، بلکه به‌خاطر عمق معنا. وادی‌ که نمی‌شود آن را در چند دقیقه باز کرد، چون زیباست، ریشه‌دار است و زندگی در آن جریان دارد.
وادی یازدهم، وادی فهم قوانین است؛ قوانینی که اگر نشناسیمشان، بازی را می‌بازیم، حتی اگر نیت‌مان خوب باشد.
هر بازی، قواعد خاص خودش را دارد؛ بازیکنی که قوانین را نداند یا نادیده بگیرد، هرچقدر هم تلاش کند، به مقصد نمی‌رسد. جهان هستی نیز از همین قاعده پیروی می‌کند. اگر مقوله اختیار حضور در این کره خاکی را کنار بگذاریم، چاره‌ای نداریم جز اینکه قوانین این بازی بزرگ را بشناسیم و به آن‌ها عمل کنیم.
منِ مصرف‌کننده، زمانی وارد کنگره ۶۰ شدم که یا قوانین این بازی را بلد نبودم یا بلد بودم و به آن‌ها عمل نکردم. مصرف، نتیجه همین ندانستن‌ها و نادیده گرفتن‌هاست؛ و امروز حضور من در اینجا، نشانه‌ای‌ست از آغاز یادگیری دوباره.

فرمایش جناب مهندس دژاکام روشن و دقیق است: برای حرکت به سمت روشنایی، باید قوانین بازی را یاد گرفت؛ باید گل به خودی‌ها را شناخت، پذیرفت و جبران کرد، و با کمک مهندسی معکوس، حرکت خود را در مسیر درست قرار داد.
یکی از مهم‌ترین قوانین این بازی این است: چشمه باش… ساکن نمان، راکد نشو. چشمه‌ای که بجوشد، راه خودش را پیدا می‌کند؛ به رود می‌رسد، به بحر می‌پیوندد و روزی اقیانوس می‌شود.
کنگره ۶۰ جایی‌ست که همه ما آمده‌ایم تا آموزش بگیریم، بهتر بازی کنیم و از مصرف‌کننده‌ای راکد، به انسانی جاری و زنده تبدیل شویم. اگر بخواهم برای دوستان سفر اولی فقط یک توصیه داشته باشم، همین است: چشمه باشید.
آقای مهندس به زیبایی آموزش می‌دهند که جسم ما، چه با مواد و چه حتی بدون مصرف، در اثر ناآگاهی و ضد‌ارزش‌ها تخریب شده است. حالا حداقل کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که آن ده فرمان منفی را انجام ندهیم، و آرام‌آرام، همچون پله‌های ۲۱روزه، به فرمان راهنما پیش برویم.
اینجاست که مفهوم «اختلاف پتانسیل» معنا پیدا می‌کند. اختلاف پتانسیل یعنی حرکت؛ یعنی تغییر. از یک مصرف‌کننده بی‌نظم، به مصرف‌کننده‌ای منظم تبدیل شدن. مشارکت کردن، نوشتن سی‌دی‌ها، گوش دادن با دل، و عمل کردن با صبر.
این اختلاف پتانسیل نه با عجله ایجاد می‌شود و نه با شعار؛ بلکه با آموزش، با تداوم، و با دانایی. و همین اختلاف است که چشمه را خروشان می‌کند و انسان را قدم‌به‌قدم به سمت رهایی و روشنایی می‌برد.
در ادامه جشن یکسال رهایی مسافر رضا را به روایت تصویر خواهیم دید.

مشارکت همسفر مهدیه (راهنمای همسفر زهره) :

خداوند را سپاسگزارم که اجازه داد تا من دوباره این جایگاه را تجربه کنم و ممنون از این خانواده محترم که اجازه دادند من در کنارشان باشم. ممنون از راهنمای عزیزم که حضور ندارند، ولی بودنشان را همیشه در زندگی خودم احساس می‌کنم؛ ممنون و مدیونشان هستم.

جا دارد پیشاپیش هفته همسفر را تبریک بگویم خدمت همسفران و مسافران شعبه زاهدان.  خداقوت خدمت  ایجنت و گروه مرزبانانی ومسافرانی که در بازسازی شعبه زحمت کشیدن و امیدوارم من رهجو قدر دان باشم و تبریک می‌گویم این تولد زیبا را خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان و خدمت راهنمای بزرگوار، آقا جواد، که با صبر، استقامت و آموزش‌ها چنین رهجویی را پرورش دادند که امروز خدمتگزار هستند. خدمت مرزبان محترم، آقا رضا و زهره عزیزم راهنمای بخش همسفران هستن و  ارسلان عزیزم تبریک می‌گویم؛ که خانواده‌ای بسیار قدردان و خدمتگزار هستند.

به شخصه از این خانواده آموزش می‌گیرم؛ خانواده‌ای که تبدیل شدند به تیتر وادی یازدهم. ده وادی را پشت سر گذاشتند و صفات خود را با آموزش‌های کنگره تغییر دادند و امروز از چشمه‌های جوشان تبدیل به رودهای خروشان شدند.

در مورد خانم زهره، اگر بخواهم صحبت کنم، با حال بدی وارد کنگره شدند و همیشه سؤال می‌کردند که آیا زندگی ما درست می‌شود؟ یک‌بار دیگر آن حس‌ها درست می‌شود و به وجود می‌آید؟ و آیا حال من خوب می‌شود؟

فقط این را بگویم که خدمت‌هایی که در این مدت به ایشان داده شد، به‌خوبی انجام دادند؛ مسئول سایت بودند و اکنون مسئول آزمون‌ها هستند، خزانه‌دار لژیون سردار بخش همسفران هستند، دنور بودند و راهنما هستند و همیشه «چشم» گفتند و انجام دادند

و بنا به صحبت‌های آقای مهندس، تولدها پیام دارد؛ برای خانواده‌هایی که رها شده‌اند، تازه‌واردینی که امروز وارد کنگره می‌شوند و سفر اولی‌ها و دومی‌ها. و منِ خدمتگزار شاید باید امروز دست پُر از این تولد برویم. این تولد برای تعریف و تمجید نیست؛ بلکه آن خانواده و افرادی که برایشان تولد گرفته شده، آن‌قدر انرژی و حال خوب دارند که  در کنگره ماندگار شدند و در حال پرداخت چیزی هستند که دریافت کرده‌اند.

و پیامی که من امروز یاد گرفتم این اگر بخواهم در مسیر کنگره باشم و باید طبق فرامین و حرمت‌های کنگره حرکت کنم تا به هدف خود و آن آرامش نسبی برسم. پیام دیگری که دارد، حضور امروز همسفر کنار مسافر است. به هر حال پیامی است برای من که خانوادگی رودِ خروشان باشیم و چشمه‌های جوشان باشیم و خانوادگی به آرامش برسیم.
آقای مهندس صحبتهاشون  گفتن شخص مصرف کنند ه جدای ازتخریبی که به خودش وارد می‌کنند اطرافیانش چندین برابر بیشتر آسیب می‌بینند

و این سؤال را از خود بپرسم: افرادی که در سختی، مشقت و حال خراب من حضور داشتند، بر مبنای انسانیت و انصاف، آیا امروز حق ندارند در شادی من شریک باشند؟ شاید اسارتی که بر دوش یک مسافر هست این باشد که خانواده آسیب دیده خودش را به  عنوان همسفر به کنگره بیاورد و  همسفر فقط همسر و فرزند نیست مادر و پدر و برادر و خواهر همسفرانی هستند که آسیب دیده اند و   آقا رضا رسالت خودشان را انجام دادن و همسفر خودشان را به کنگره آوردند و در مقابل خانواده‌شان آن جبرانی که باید بشود،  در کنگره اتفاق بیفتد و آن حال خوب را خانوادگی دریافت کنند.

و بند آخر وادی یازدهم  خواسته بسیاری از انسانها هست : کنگره زندگی مرا از یکنواختی در می‌آورد و من می‌توانم با آموزش‌ها و حرکت آن جهش و اثرگذاری را داشته باشم. و چقدر خوب که خانوادگی اثرگذار باشیم برای افراد دردمند و نیازمند  و امیدوارم  قدر حضورمان و نشستنمان روی این صندلی را بدانیم، حتی اگر امروز روز اولی است که آمده‌ایم؛ و بدانیم که چه چیزی به دست آورده‌ایم.

 

همسفر زهره :

سلام دوستان، زهره هستم، همسفر.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم برای این وقت عزیز که در اینجا حضور دارم.

اول، در این جشن تشکر می‌کنم از آقای مهندس و خانم آنی بزرگ و آنی کماندار، برای بستری که فراهم شد تا من، زهره، بتوانم با اینکه کیلومترها از تهران دور هستم، به این حال خوب برسم. همچنین تشکر می‌کنم از آقا جواد که نمی‌دانند چقدر در زندگی من تأثیرگذار بودند. حتی الان که سفر دوم هستیم، آن آرامشی که مسافر من پیدا می‌کند واقعاً با وجود آقا جواد است.

اولین جرقه‌ای که در ذهن من باعث شد به کنگره بیایم فقط یک چیز بود؛ اینکه بعد از سال‌ها توانستم با مسافرم درباره حل مسائل صحبت کنم؛ چیزی که خیلی وقت بین ما گم شده بود. خیلی کنجکاو بودم بدانم آقا جواد چه شخصی هستند، فقط می‌خواستم ایشان را ببینم. اصلاً عجیب بود که مسافر من بعد از این همه مدت خودکار دستش بگیرد و شروع کند به نوشتن و درباره مسائل با من صحبت کند، چون خیلی وقت بود این حس بین ما گم شده بود.

اصلاً زندگی ما زندگی نبود؛ جهنم بود. این را برای الگوبرداری می‌گویم، برای کسانی که اینجا حضور دارند. تقویمی داشتم که در آن روزهایی را که با مسافرم بحث نمی‌کردم علامت می‌زدم، و این برای من خیلی سخت بود.

و مشکلات ما فقط به خاطر اعتیاد نبود. من باید به کنگره می‌آمدم و آموزش می‌گرفتم تا بدانم همسفر بودن یعنی چه. باید می‌فهمیدم که با تجسس خودم زندگی‌ام را نابود می‌کنم؛ با قضاوت‌ها، قیاس‌ها و همه این‌ها که باعث شده بود زندگی من نابسامان شود و واقعاً داشتم زندگی خودم را از دست می‌دادم.

از خانم مهدیه تشکر می‌کنم که خودشان می‌دانند چقدر برای من عزیزند و چقدر از ایشان آموزش گرفتم. بعد از یکی دو ماه که به کنگره آمدم، فهمیدم باید برای حال خوب خودم به کنگره بیایم؛ برای اینکه عیب‌های خودم را برطرف کنم و برای مشکلاتی که در درون خودم بود تلاش کنم و آن‌ها را رفع کنم.

و همان اول، واقعاً از صمیم قلب و با عشق به کنگره می‌آمدم و هر خدمتی که انجام داده‌ام با عشق بوده است. از خداوند فقط یک خواسته دارم؛ اینکه در تک‌تک شهرهای استان، که می‌دانم چقدر احتیاج دارند، بتوانیم شعب بزنیم؛ شعبه‌هایی با ظرفیت بیش از ۵۰۰ و ۱۰۰۰ نفر. مطمئنم این اتفاق خیلی زودتر از آن چیزی که انتظارش را دارم می‌افتد.

این دو سالی که به کنگره آمده‌ام، زندگی من به‌طور کامل متحول شده است.

هفته پیش پیامی از یکی از دوستانم دریافت کردم که محتوای آن یک آیه قرآنی بود؛ جایی که خداوند به حضرت یوسف می‌فرماید: «من زندگی تو را به نحوی تغییر می‌دهم که اشک شوق بریزی.» همان لحظه شروع کردم به اشک ریختن و این اشک‌ها، اشک‌های شوق بود؛ چون زندگی من الان مانند بهشت شده است.

الان معنی عشق، محبت و زندگی کردن را می‌فهمم. تشکر می‌کنم از مسافرم که همیشه به او می‌گویم اگر تو در کنار من و پشتیبان من باشی، من قله قاف را هم به‌راحتی می‌توانم فتح کنم. اگر در کنگره خدمت می‌کنم، به واسطه مسافرم است و باور دارم با وجود مسافرم هر کاری را بخواهم می‌توانم انجام بدهم و آن خواسته‌هایی که در ذهن است پرورش می‌یابد و نتیجه می‌دهد.

 

نگارش، عکس و ارسال : مسافر رامین (لژیون یکم ، راهنما آقای جواد)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .