English Version
This Site Is Available In English

به‌سوی عظمت و شکوه و سلامتی

به‌سوی عظمت و شکوه و سلامتی

پیام سفر اول: همسفر تو بر مركبی نشسته‌ای كه گرچه دير به مقصد ميرسی؛ امّا سالم و كامياب خواهی رسيد؛ پس عجله نكن و در جای خود بنشين و تا مقصد به آنچه علاقه داری مشغول باش تا با كمک خودت و ياری همسفران به پايان نقطه برسی؛ امّا بيانديش كه وقتی اين سفر تمام شد، آنجا تو را پاداشی نيكو خواهد بود و آن پاداش بند عشقی است كه بين تو و قدرت مطلق (الله) برقرار مي‌گردد.

همسفر همیشه در ذهنم این‌گونه معنا می‌شد که کسی که در سفر همراه شماست، همان کسی است که در کنار مسافر نشسته است. او در طول مسیر، با مسافر صحبت می‌کند، از مناظری که می‌بینند لذت می‌برند و احوالات و حس و حالشان را با هم به اشتراک می‌گذارند. همسفر، گاهی اوقات میوه‌ای، خوراکی، چای یا لقمه‌ای را به مسافر یا راننده تعارف می‌کند و آن‌ها با همین همراهی و لذت، مسیرشان را تا رسیدن به مقصد طی می‌کنند.

مفهوم همسفر در کنگره۶۰ فراتر از معنای ظاهری‌ خود تفسیر می‌شود. همسفر کسی است که در کنار بیماری قرار دارد که درگیر درد، رنج، ظلمت و اعتیاد است و قصد آغاز سفری از تاریکی به سوی روشنایی را دارد. به گفته مهندس دژاکام، همسفر کسی است که به دلیل همراهی با مسافر در این مسیر دشوار، خود بیش از بیمار آسیب می‌بیند. او در تمام طول این سفر، شاهد عینی است. شاهد دردهایی که مسافر متحمل می‌شود و در مسیری که پر از پرتگاه، اشک و آه است حرکت می‌کند. هر چه همسفر برای نجات بیمار تلاش بیشتری می‌کند، بیشتر شاهد از دست دادنِ مسافرش و بسیاری از ابعاد وجودی خود می‌شود.

همسفر در کنار مسافر، دانشی ویژه از جهان تاریکی را تجربه کرده و میلیاردها سلولش این حس و درک را جذب کرده است. در نتیجه، به نقطه‌ای می‌رسد که خود بیمارتر از مسافر شده و از بند عشق حقیقی که او را به خداوند متصل می‌کند، فاصله گرفته است. این جدایی و فاصله گرفتن از نور هستی قانونی است که در دنیای ظلمت جاری است. به بیان دکتر امین، این جدایی با نقض فرامین الهی به وجود می‌آید. در این حالت، پیوندی نامیمون بسته شده و ما فرمان‌بردار نیروهای تاریکی می‌شویم و این خود باعث گسستگی ما از بند عشق الهی می‌گردد. همسفر شدن یک لطف الهی است. جایگاهی که با اتیکت زرین نصیبم شد تا وارد مکانی امن شوم.

این مکان برای کسانی گشوده است که از آسیب‌های اعتیاد که مرموزانه وارد زندگی‌شان شده و زخمی گشته‌اند. اعتیادی که همچون سونامی همه چیز را در هم شکسته و نابود کرده است. به لطف خداوند و با یاری نیروهای الهی به سوی تنها دری هدایت شدم که در این نقطه از جهان هستی باز است. دری که به سوی من قرار گرفت که در نبرد تن‌به‌تن با تاریکی و ظلم بارها شکست خورده‌ام. اکنون در میانه میدان جنگ با تمام وجودم زانو زدم و پیشانی‌ام به سجده‌ای افتاده که در آن عجز خود را می‌گویم: آیا یاری‌گری هست که مرا یاری دهد؟ در اعماق وجودم حس پوچی و هیچ بودن را درک می‌کنم.

مهندس دژاکام و خانواده محترمشان و اولین همسفر کنگره۶۰ خانم آنی بزرگوار با آرامش و صبوری تلاش کردند تا این در را برای ما بگشایند و بستری فراهم آورند تا از نابودی، درد، غم و اندوه رهایی یابیم تا بتوانیم تاریکی‌های تجربه شده را با روشنایی‌ها جایگزین کنیم. از دردمندی خارج شویم، قلب‌های شکسته ترمیم یابند و چشم‌های بی‌فروغ‌پر از نور گردند. کنگره۶۰ به من گفت: تو تاریکی‌ها را تجربه کرده‌ای. بیا، بلیطت برنده شده است. سوار کشتی‌ای شو که نجاتت می‌دهد. نخواستی بدانی به کجا می‌روی، مهم نیست. با حرکت راه نمایان می‌شود و تو را وارد دنیای تازه‌ای خواهیم کرد که مقصدش بند عشقی است که میان تو و قدرت مطلق الله برقرار می‌گردد. این پاداش بودنت و حضورت در کنار مسافرانی است که رها نکردی و ماندی و ادامه دادی.

وعده خداوند دروغ نیست، پایان شب سیاه سپید است. کنگره۶۰ صفحه‌ای سفید به دستم داد و گفت: هر آنچه دوست داری در این صفحه به تصویر بکش و به آنچه علاقه‌داری مشغول باش تا به کمک خودت و یاری استادی که دانشش را به تو هدیه می‌دهد و راهنمایی که بلد کار است و در کنارت قرار دارد، مسیر را که قبلاً رفته بودی به سلامت بازگردی. بدان که خداوند هیچ‌گاه بنده‌اش را به حال خودش رها نمی‌کند‌ و گفتند: هر کس به این سرا درآمد به او نان و آب دهید و از ایمانش مپرسید. در همین لحظه بود که لطف الهی شامل حال من شد. من پیش از کنگره۶۰ در سفری همراه با مسافرم بودم، سفری که مقصدش نامعلوم بود. تمام وجودم و سلول‌هایم فریاد می‌زد، ما از برزخ به سمت جهنم در حرکتیم، همه چیز با دست‌های خودمان در حال سوختن و نابودی است.

من و مسافرم مانند سرنشینان ماشینی بودیم که راننده‌اش گاه دیوانه‌وار به کوه و سنگ می‌کوبید و گاه در حال سقوط به دره ای هولناک بود. مدام در این میان، بین دوزخ و برزخ معلق بودیم یا مشغول جنگیدن برای بقای خود و یا خشم و ترس‌هایمان را در کام می‌کشیدیم و ادای صبوری درمی‌آوردیم. کنگره۶۰ به من گفت با گام‌هایی استوار و آهنین پیش برو، ما شفیع تو خواهیم بود تا ذره‌ذره آنچه از دست رفته را بازسازی کنی و توانایی‌هایت را به دست آوری. بهشتی را که آرزو داری برای خودت بنا کن و به سوی عظمت، شکوه و سلامتی گام بردار. به نقطه‌ای خواهی رسید که قادر به حل تمامی مشکلاتت باشی؛ زیرا خروج از ظلمت، قطره‌قطره با عشق و با الهامات الهی محقق می‌شود و این خود پاداشی بزرگ است. وقتی انسان در کنار گلی خوشبو قرار می‌گیرد وجود خودش نیز پر از عطر آن گل می‌شود.

به همین ترتیب، هنگامی که دانش درست و حقیقی را دریافت می‌کند، کلام، بیان و عملش نیز درست و حقیقی می‌گردد. هنگامی که منِ همسفر سوار بر کشتی نجات شدم با پاس داشتن مسافر و جذب قوانین و حرمت‌هایی که ناخدا (مهندس) بیان می‌کند، ذره‌ذره آن بندهای نامیمونی که به تعبیر دکتر امین به خود بسته بودم به راحتی از من جدا می‌شوند. از این رو منِ همسفر قدر جایگاهم را می‌دانم، سپاسگزارم که خداوند به من اجازه داد با داشتن مسافر جایگاه همسفری را عمیقاً درک و حس کنم و به من اذن ورود به مکان امن را داد تا مسیر زندگیم را از ظلمت به نور، از جهل به دانایی، از کفر به ایمان و در نهایت از نفرت به عشق طی کنم.

شکر، شکر، شکر بر این عمل عظیم و بابت وجود تک‌تک مسافرانم، شاکر الله هستم. همچنین قدردان آقای مهندس دژاکام و استادانی هستم که در این مسیر ما را یاری نمودند. از خانم آنی، اولین همسفر کنگره۶۰ که نماد آرامش، صبر، ایمان، عشق و محبت حقیقی هستند ممنونم. از ایشان نوری دریافت کرده‌ام که باعث شده هرگز کم نیاورم و محکم و استوار به راه خود ادامه دهم. مراتب سپاس فراوانم را از سایر همسفران گرامی، از جمله آقای مهندس، استاد امین، خانم آنی کماندار و خانم شانی ابراز می‌کنم. این هفته را به تمامی همسفران کنگره‌۶۰ تبریک می‌گویم، سپاسگزار هستی، کائنات و تمامی تلاشگران مسیر نور و روشنایی هستم.

نویسنده: راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم)
منابع: نوشتارها و کتب کنگره۶۰
رابط خبری: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم)
ویرایش و ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر معصومه (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی شمس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .