English Version
This Site Is Available In English

آغاز حیات

آغاز حیات

رهجو‌های راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم) در دلنوشته خود نوشتند:

همسفر مژگان 

در رأس این هفته زیبا، را به همسفر آنی بزرگ، آنی کماندار،همسفر شانی، استاد امین و همه همسفران کنگره۶۰، تبریک عرض می‌کنم. اندوهی که قلب‌ها را در خود مبهوت داشته تا مرگ را آغاز حیات خویش نماید، اکنون خود مغلوب قلب‌های بخشنده گشته است؛ قلب همسفرانی که بخشش را برای بازپس‌گیری عزیزان آن‌ها، به نشان محبت بی‌کران و عشق بلاعوض، هدیه نموده‌اند. غم، تردید، ترس و ناخالصی‌ها باعث شده بود که منِ مژگان، قبل از کنگره، تبدیل به مرده‌ای متحرک شوم و جان و تنم در بند این نیروهای اهریمنی قرار گیرد و من نیز خاموش بمانم. اما پس از ورود به کنگره، معنی همسفر را فهمیدم؛ همسفری با محبت، علم و دانش که ثمره آن شد بخشش و گذشت. این بخشش و گذشت باعث شد آن جانِ مرده نیرویی تازه بگیرد و زنده شود، بال پرواز مسافر خود گردد، او را از آتش اهریمن نجات دهد و به سوی عشق پرواز کنند و این عشق، به عشق بلاعوض تبدیل شد؛ آن غمی که برای شکست آمده بود تا بلای جان شود، خود مغلوب محبت همسفران شد و اکنون عزیزانی که در تاریکی همچون مرده‌ای متحرک بودند، با عشق و بخشش دوباره زنده می‌شوند و حالا ما زنجیروار، به هم و با هم، کنار هم هستیم تا همه همسفران و مسافرانی که در بند بزرگ‌ترین نیروی اهریمن، یعنی ترس و ناامیدی از رهایی گرفتار هستند، بال پرواز آن‌ها شویم تا آن‌ها نیز جان تازه بگیرند؛ این حلقه محبت و عشق شعاع اضافه می‌کند تا ابد، بی‌نهایت و تا زمانی‌که به منبع اصلی که خداوند است برسیم و همه جان‌های مرده دوباره از این جام بنوشند و سیراب شوند و در آخر، از گروه سایت که پیونددهنده قلب‌ها هستند، تشکر و قدردانی می‌کنم.

 همسفر مرضیه 

من یک همسفر آمدم و راه برای من نمایان شد، می‌وزم همچون نسیمی خوش و گوارا، می‌بارم همچون بارانِ بهاری بر دلِ کویرِ تشنه‌ام، می‌تابم تا غرور و منیّت را در خود محو کنم، می‌کارم گندمِ عطرآگین تا بال و پَری باشم برای پروازِ مسافرم. من یک همسفرم؛ روسریِ سفیدم به من قدرت می‌دهد تا در سرای وادی‌ها بچرخم، آموزش ببینم
و عشق را در خودم بیابم. من یک همسفرم؛ این‌جا هستم تا بیاموزم، فرمان بگیرم، ببخشم و قدرِ این بسترِ ارزشمند را بدانم. من یک همسفرم؛ این‌جا هستم تا خود را بیابم و باید دانست هیچ موجودی به اندازه‌ خودِ انسان به خویشتنِ خویش فکر نمی‌کند. همسفر، وجودت را خانه‌تکانی کن، القائات منفی‌ات را دور بریز. تو دیگر در باغسرای نیلوفریِ کنگره  قدم برمی‌داری؛ پنجره‌ دلت را بگشا و آسمانِ آبی و روشن را ببین. دیگر آن روزهای تاریک به پایان رسیده است شهرِ وجودی‌ات که روزی مملو از کینه و نفرت بود، اکنون آباد شده است. با گذشته‌ تلخ خود خداحافظی کن. ببین اکنون کجایی؟ این مکان، بهشتِ گمشده‌  من و تو است، هم‌دل و هم‌صدا باشیم تا به فرمانِ عقل نزدیک شویم
و به مکانی برسیم که از آن‌جا انشعاب گرفته‌ایم. هفته‌ همسفر را در رأس به آقای مهندس و خانواده‌ محترم ایشان و به تمامی همسفران کنگره۶۰، صمیمانه تبریک می‌گویم.

رابط‌خبری: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سعیده  (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی شفا مشهد
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .