English Version
This Site Is Available In English

روزی همه چیز برایم رنگ ناامیدی داشت

روزی همه چیز برایم رنگ ناامیدی داشت

دلنوشته همسفر سحر:

از روزی که یادم می‌آید در زندگی مشترکمان به مسافرم می‌گفتم که مصرف‌کننده است و ایشان هم همیشه انکار می‌کردند تا زمانی‌که این موضوع را قبول کرد؛ ولی هم‌چنان می‌گفت: لذتبخش‌ترین کاری است که انجام می‌دهد و این حرف‌ها باعث ناامیدی من می‌شد. تا حدودی با کنگره۶۰ آشنایی داشتم و متوجه شدم که با صبر، مهر، محبت و امید می‌توانم، راه را پیدا کنم. این اتفاق در زندگی من افتاد تا روزی که مسافرم با خواست قلبی برای درمان، وارد کنگره۶۰ شد و آن روز مصادف با جشن همسفر و دنیای قشنگ کنگره۶۰ بود.

حس خوب، حال خوش خانواده‌ها و معجزه را دیدیم و ما هم در این راه ثابت‌قدم شدیم و عهد کردیم که بال پرواز هم‌دیگر باشیم. با رعایت قوانین و فرامین سعی کردیم، حال‌خوش را در زندگی سه‌ نفره تجربه کنیم و شاهد این هستیم که به‌جز جهان‌ خاکی که ما زندگی می‌کنیم، دنیایی به نام کنگره۶۰ وجود دارد که تماماً لذت است. خدارا شکر برای تمام لحظه‌های خوبی که در کنار خانواده‌ام و دوستان عزیزم دارم. از مسافرم سپاس‌گزارم که با سفر در کنگره۶۰، این جایگاه زیبای همسفر را به من هدیه داد. 

 

دلنوشته همسفر فرشته:

روزی همه چیز برایم رنگ ناامیدی داشت. دلم خسته، چشمانم پر از اشک و تردید بود. ذهنم به دنبال چیزی بود که شاید آرام شوم و شاید باران غم تمام شود. در آن ظلمت و تاریکی، نوری به نام کنگره۶۰ پیدا شد. در اولین روزهای حضورم، ترس عجیبی در دلم بود. نمی‌دانستم قرار است، چه بشنوم، چه ببینم و چه خواهد شد؟ وقتی همسفر هستی، درد را با جسم لمس نمی‌کنی؛ بلکه با تمام روحت با آن زندگی می‌کنی، می‌بینی، کسی که دوستش داری در تاریکی گرفتار شده است و تنها کاری که از تو برمی‌آید، ماندن و نرفتن است.

من با همین اوضاع وارد کنگره شدم. خیلی زود فهمیدم جایی است پر از عشق، عشق بدون قضاوت و تحقیر. در کنگره آموختم که من هم مسافرم، نه در دنیای اعتیاد، بلکه در درون خود، سفری برای شناخت صبر، سفری برای شناخت بخشش، سفری برای پیداکردن آرامش. با شنیدن صحبت‌های راهنمایم، کم‌کم فهمیدم که رهایی فقط برای مسافر نیست؛ بلکه برای همسفر نیز هست. برای همسفری که در تمام مسیر همراه شده، دعا کرده و جنگیده است. امروز نگاه می‌کنم به گذشته و می‌بینم که چه‌قدر تغییر کرده‌ام. دیگر آن زن مضطرب و سردرگم، ناراحت و خشمگین، خسته و دل‌شکسته سابق نیستم. با رشد مسافرم، من هم رشد کردم. با ایمانش من هم قوی‌تر شدم و با عشقش من هم امیدوارتر شدم.

هر روز که به کنگره می‌آیم، زیبایی عشق را در چای گرم جلسه، در نگاه مهربان راهنما، در باور همسفران دیگر می‌بینم و دلم آرام می‌گیرد. می‌دانم که این‌جا مکان مقدسی است، برای عبور از تاریکی به روشنایی، دیوارهایش پر از بخشش و مهربانی، سقفش پر از لبخند پرواز و فضایش پر از حس آرامش است. من حالا شاگردی هستم که معنای واقعی سفر را فهمیده که سفری از تاریکی به نور، از نادانی به دانایی، از سرگردانی به آرامش است. خدا را سپاس می‌گویم که من را همسفر کرد تا با صبر و عشق در کنار مسافرم راهی کنگره۶۰ شوم و سپاس‌گزارم از تمام آن‌هایی که در این مسیر خدمت می‌کنند و به دیگران عشق هدیه می‌دهند و اکنون من و مسافرم در مسیر نور در حال پرواز هستیم.

نویسندگان: همسفر سحر، همسفر فرشته رهجویان راهنما همسفر زهرا علوی (لژیون یکم)
رابط خبری: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر زهرا علوی(لژیون یکم)
ارسال: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) دبیرسایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .