English Version
This Site Is Available In English

بخشش، صبر و مهربانی بزرگ‌ترین هدیه کنگره۶۰ برای من بود.

بخشش، صبر و مهربانی بزرگ‌ترین هدیه کنگره۶۰ برای من بود.

به‌نام او که آغازگر تمام هستی و تمام زندگی‌ است. خداوندا تو را می‌ستایم و از تو یاری می‌جویم بارالها از تو سپاس‌گزارم که به من اجازه دادی، دلنوشته‌ایی خدمت آفریده‌هایت بنویسم؛ برای امروز شکر که لذت حال خوب و آرامش را درک کردم، برای دیروز شکر که با تمام چالش‌هایش، از دست دادن‌هایش، غم و دردهایش مسیری بود که به امروز رسیدم، فردا را شکر که در مسیری که الان هستم و به آن فردای پر از نور و روشنایی و آرامش مطلق خواهم رسید. سال‌ها زندگی کردم.

از دوران کودکی همیشه از خود می‌پرسیدم، خدا کجاست. هر از گاهی با نگاه کودکانه‌ام به آسمان می‌نگریستم و در اندیشه‌ام با ابرها سخن می‌گفتم و فکر می‌کردم، خدا همان ابرها هستند و نمی‌دانستم؛ برای درک همان خدا چه مسیر پرچالشی روبه‌رویم قرار دارد. این مسیر، مسیری نبود، جز مسافر حال خراب من که همان مسافر شاید به نوعی تمام استرس‌ها، ترس‌ها، نادانی‌ها و ضدارزش‌های درون من بود. که روبه‌روی من به من نشان داده شد. با او مقابله می‌کردم و فکر می‌کردم، خودم می‌توانم، اعتیاد مسافرم را درمان کنم و در مقابل غول اعتیاد توانمند هستم.

خدای مهربانم دستانم را گرفت، همانند کودکی که دستانش در دست مادر است و من را آرام‌آرام به کنگره۶۰ رساند. کنگره همان مسیر نور، آرامش، کسب دانایی، آموزش دیدن و عمل کردن به آموزش‌ها است. من و مسافرم وارد کنگره شدیم. سال‌های اول درک من از درمان و آموزش بسیار کم بود؛ زیرا نادانی من بسیار بزرگ و زیاد بود. در مسیر سفرم، انسان‌های مهربان و صمیمی به اسم راهنما در کنارم، ایستادند. قدم‌ به قدم جلو رفتم، خود را و هستی راشناختم. وجود یخ زده‌ام کم‌کم آب شد. گرمای خورشید، علم و دانش، فهم و درک، دانایی و عمل به آموزش‌ها در وجودم تأیید و من را با زندگی آشنا کرد.

کلید این شناختن، همان مسافری است که روزی او را مقصر همه اشتباهاتم، می‌دانستم. امروز به این درک رسیده‌ام که من یک انسان هستم که قدرت‌مطلق من را برگزید و به مسیری هدایت کرد تا او را درون خود بیابم، آسان نبود و نخواهد بود؛ زیرا رسیدن به خداوند مسیرهای تاریک و روشن زیادی دارد، یک روز در تاریکی قدم می‌زنیم و روزی دیگر نور را حس می‌کنیم، این قدم زدن‌ها، آن‌قدر باید تکرار شود تا به سرچشمه و انشعاب برسیم. هر دو حال خراب، ناامید و خسته از زندگی مثل روز روشن که برای ما، مثل شب تار بود. بودن در کنگره۶۰ جایگاه من را در هستی به خودم نشان داد که در چه جایگاهی قرار دارم. مادر و همسر بودن یعنی چه؟

فهمیدم که مسافر هم یک انسان است که خداوند بی‌دلیل او را به این دنیا نیاورده است. با این تفاوت که او در تاریکی قرار دارد و من کمی در روشنایی، فهمیدم که فقط باید با این آموزش‌ها خود را تغییر دهم و من اختیاری در تغییر دیگران ندارم، مگر تغییر خودم. با درک این مطلب آرام شدم و حس طلبکاری از هستی، خداوند و مسافر کنار رفت و جای آن سپاس‌گزاری، خدمت به خلق و دوست‌ داشتن انسان‌ها را گرفت. فهمیدم انسان بد وجود ندارد، انسان بد، معلم آموزش بدی‌ها است و انسان خوب، معلم آموزش خوبی‌ها است. از هر دو می‌توانم آموزش‌های زیادی دریافت کنم، رشد کنم و بزرگ شوم.

به خود می‌گویم؛ وقتی وارد کنگره شدم، چه‌قدر کوچک بودم و مشکلات زندگی، همانند: کوهی سر راهم بودند و به جرأت می‌گویم، بزرگ‌تر شده‌ام. مسائل و مشکلات زندگی هر روز برایم کوچک و کوچک‌تر می‌شوند و فهمیدم صفات خداوند به‌صورت اندک در ما نهفته است که با آموزش دیدن و یاد گرفتن می‌توانیم آن‌ها را کشف کنیم، مثل: بخشش، صبر و مهربانی بزرگ‌ترین هدیه کنگره۶۰ برای من بود. باید آن‌قدر آموزش بگیریم، عمل کنیم، تکرار و عبور‌ کنیم تا پرواز را بیاموزیم و وقتی مانند موج در مشکلات به زیر آب می‌رویم، بالا آمدن موج را می‌آموزیم.

این حس آرامش را در ابتدا تقدیم می‌کنم به خانم آنی‌ بزرگ که با صبر و شکیبایی و گذر از مشکلات، درس مادر بودن و همسر بودن را به ما آموخت و سپاس‌گزار خداوند مهربان هستم؛ برای وجود آقای مهندس دژاکام، معلم راستی و دوستی او که از اعماق تاریکی‌ها به سوی نور سفر کرد. در این مسیر ثابت قدم ماند و با بودنش در این مسیر سندی بی‌نقص شد، برای نجات هزاران انسان که در تاریکی غوطه‌ور بودند. بارالها تو را می‌ستایم و از تو یاری می‌جویم.

نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .