English Version
This Site Is Available In English

همچون باران

همچون باران

«همسفر تو بر مرکبی نشسته‌ای که گرچه دیر به مقصد می‌رسی؛ اما سالم و کامیاب خواهی رسید. پس عجله نکن و در جای خود بنشین و تا مقصد، به آنچه علاقه داری مشغول باش تا با کمک خودت و یاری همسفران به پایان نقطه برسی؛ اما بیندیش که وقتی این سفر تمام شد آنجا تو را پاداشی نیکو خواهد بود و آن پاداش، بند عشقی است که بین تو و قدرت مطلق «الله» برقرار خواهد گردید.»

دیدن همسفر نازی در شعبه و خدمت‌های ایشان در قسمت‌های مختلف به‌عنوان یک مادر که همسفر فرزندش است و عشق ایشان به پسرشان در نگاه، کلام و عمل برایم بسیار جالب و تحسین برانگیز بود، به همین دلیل مصاحبه‌ای با ایشان در خصوص دستورجلسه زیبای «همسفر» ترتیب داده‌ایم که نظر شما همسفران عاشق را به خواندن آن جلب می‌کنم و امیدوارم نور امید را در دل شما عزیزان روشن کند.

همسفر نازی به همراه مسافرشان با آنتی‌ایکس شیشه، هروئین، قرص و متادون وارد کنگره شدند، به مدت یازده ماه و دوازده روز به روش DST با داروی OT به راهنمایی راهنما همسفر معصومه و راهنما مسافر کاوه سفر کردند و در حال حاضر یک‌ سال و نه ماه و بیست و هفت روز است که آزاد و رها هستند. رشته ورزشی همسفر نازی دارت و آمادگی جسمانی است و در جایگاه رابط خبری، دبیر صوتی و چهار دوره عضویت در لژیون سردار خدمت کرده‌اند و امسال تعهد دنوری دارند.

تعریف شما از واژه همسفر چیست؟ یک همسفر خوب از دیدگاه شما چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

همانطور که گفتیم دانایی باید سه ضلعش با هم برابر باشد و ربطی به مسافر یا همسفر بودن ندارد؛ یعنی همسفر هم باید سه ضلع دانایی را به طور مساوی داشته باشد. یک همسفر وقتی وارد کنگره می‌شود تا وقتی آموزش نگرفته است؛ مثل یک بال شکسته می‌ماند و هیچ قدرتی ندارد، فکر می‌کند اگر مسافرش را سرزنش کند به جایی می‌رسد؛ درصورتی‌که اینطور نیست و باعث تخریب روحی و روانی مسافر می‌شود. من این‌ها را تجربه کرده‌ام؛ چون مسافرم فرزندم بود از روی دلسوزی گاهی اوقات با او دعوا می‌کردم، دوباره می‌رفتم می‌بوسیدمش و نمی‌دانستم باید چه کاری انجام دهم؛ چون آموزشی نگرفته بودم. خدا را شکر از وقتی وارد کنگره شدم، رفته‌رفته یاد گرفتم که باید با خونسردی و آرامش به مسافرم کمک کنم تا سفر خوبی داشته باشد.

چطور یک همسفر می‌تواند بدون قضاوت و کنترل مسافرش را حمایت کند؟

اولین چیزی که به نظر من به مسافر کمک می‌کند محبت است. ما از وادی چهاردهم محبت را یاد گرفتیم. آقای مهندس می‌فرمایند: نه آنقدر محبت کن که مثل بارانی که می‌بارد زیاد باشد و همه چیز را سیل ببرد و نه آنقدر کم که خشکسالی باشد؛ پس ما می‌توانیم مثل باران باشیم و محبت کنیم تا مسافرانمان در مسیری که می‌روند موفق باشند.

تفاوت بال پرواز بودن و بار پرواز بودن همسفران در چیست؟

بال پرواز بودن؛ یعنی اینکه به مسافرم قدرت و ایمان بدهم، به او بگویم این راهی که می‌‌روی درست است؛ چون ما خیلی راه‌ها را رفتیم که نادرست بود. مثلاً پسرم را کمپ، کلینیک‌ و خیلی جاهای دیگر بردم؛ ولی موفق نشدیم. اینجا من یاد گرفتم که به او بگویم مسیرت درست است و تشویقش کنم که دارویش را سر وقت بخورد، سر موقع به جلسه بیاید و سی‌دی‌هایش را بنویسد. خودم فرمان‌بردار خوبی باشم، به حرف راهنمایم گوش کنم و قضاوتش نکنم. از نظر من با رعایت این موارد بال پرواز درست می‌شود.

از نظر شما چه تفاوتی بین مهر و وظیفه مادری و مهر و وظیفه همسفری است؟

مهر مادری جداست، مهر همسفری هم جداست. من اگر فقط مهر مادریم باشد وقتی مسافرم سفر می‌کند؛ چون آموزش ندیده‌ام فقط می‌خواهم به او کمک کنم و چون بلد نیستم هر جایی خواستم فرزندم را قضاوت می‌کنم؛ ولی وقتی مهر همسفری باشد چون آموزش دیده‌ام هرجایی خواستم نمی‌توانم مسافرم را قضاوت کنم و نمی‌توانم بگویم چرا دیر آمدی، چرا زود رفتی، چرا این کار را کردی، چرا نشستی، چرا بلند شدی و … چون همسفر هستم و در کنگره آموزش گرفته‌ام.

کلمه رها کردن مسافر که همیشه به همسفرها می‌گوییم از نظر شما یعنی چه؟ چگونه رها کردن اتفاق می‌افتد؟

به نظر من رها کردن؛ یعنی همان قضاوت نکردن. ننشینم و قضاوتش کنم که چرا جلسه دیر آمدی؟ چرا زود رفتی؟ چرا اینجوری بود؟ به نظر من رها کردن یعنی اینکه بگذاریم به عهده خود مسافر تا خودش تصمیم بگیرد. آنقدر در کنگره آگاه شده است که خودش بداند چه می‌کند. من دیگر کاری با او نداشته باشم و رهایش کنم، نه اینکه پشتیبانش نباشم نه! حمایتش کنم؛ ولی محدودش نکنم.

به نظر شما همسفر چه رنگی‌ست، قابل تشبیه به چه چیزی و چه عطر و بویی دارد؟

رنگ سبز، مانند خورشید و عطر گل نرگس.

در پایان اگر صحبتی دارید، بفرمایید.

من از آقای مهندس دانشمند بزرگ، خانواده محترمشان، استاد امین، خانم آنی که به من یاد دادند همسفر بودن یعنی چه، خیلی خیلی سپاسگزارم. خدا را شکر من خودم را در کنگره پیدا کردم، نه تنها مسافرم رها شد؛ بلکه با آموزش‌هایی که گرفتم توانستم خودم را نیز پیدا کنم و با سی‌دی‌هایی که نوشتم و کتاب‌هایی که خواندم، محبت‌کردن را یاد گرفتم. هر چقدر از آقای مهندس سپاسگزاری کنم کم است و همیشه قدردان ایشان هستم.

انجام مصاحبه و طراح سؤالات و تایپ: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر سمیه الف رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .