جلسهی ششم از دوره سی و سوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، ویژه مسافران و آقایان همسفر، نمایندگی رودهن با استادی مرزبان محترم همسفر سجاد، نگهبانی همسفر یوسف و دبیری همسفر سامیار با دستور جلسه «هفته همسفر: نقش همسفران خانم و آقا، در درمان اعتیاد مسافران» روز دوشنبه هشتم دیماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سجاد هستم یک همسفر، در ابتدا هفته همسفر را به آقای مهندس و استاد امین تبریک عرض میکنم، واقعیت اگر بخواهم درباره دستور جلسه صحبت کنم، من قبل از جلسه هیچ پیش زمینهای یا مطلبی برای صحبت هایم انتخاب نکردم، چون میخواستم صحبت هایم کاملاً دلی باشد و به من القا بشود، اگر بخواهم راجع به همسفر بودن صحبت کنم، باید بگویم که؛ اطرافیان به من میگفتند چرا شما همسفران آقا بیهوده به کنگره می آیید، شما که هیچ گونه تخریبی یا مشکلی درباره مسئله اعتیاد ندارید، شما چرا در کنگره سفر میکنید؟ تو که میتوانی آزادانه زندگی کنی و وقتت را برای کار و پول درآوردن بگذاری، ولی در واقع تخریب من با یک مسافر برابری میکرد.
به نظر من تخریب فقط در مصرف مواد مخدر به وجود نمیآید، شخصی که مصرف کننده است و همسفرش در کنارش زندگی میکند، مسافر آسیبهای روحی و روانی را به همسفرش انتقال میدهد، اینها در کنگره با آموزشهای لازم بهبود بخشیده میشوند و همسفران نیز مثل مسافران به تعادل میرسند.
کنگره یک بهانه است برای درمان اعتیاد تا همسفران هم در کنار آنها سفر کنند و به حال خوب برسند، اگر بخواهم درباره خودم بگویم؛ من اوایل به کنگره میآمدم و در لژیون مسافرها می نشستم، ولی افکارم طوری بود که میگفتم؛ چون من مسافر نیستم هیچ وظیفهای بر عهده ندارم، چرا باید من ۶ صبح به پارک بیایم، چرا در کنگره من باید خدمت بگیرم من که مسافر نیستم، دقیقاً افکار تاریکی که یک مسافر داشت من هم در خودم داشتم.

تا اینکه در کنگره به جلو حرکت کردم، آمدم و فهمیدیم که هدف در کنگره به رسیدن به بالاترین جایگاه انسانی است، درمان اعتیاد که پروندهاش در کنگره خیلی وقت پیش بسته شده است.
من از زمانی متوجه وظیفهام در کنگره شدم که، تحول و تغییر را درون خودم دیدم و حس کردم، وقتی فهمیدم که صفت های بد را باید از خودم دور کنم، صفت هایی مثل تهمت زدن، دروغ گفتن، غیبت کردن و کلی صفت های دیگر که باید تغییر دهم، پس اینجا فهمیدم که من باید یک حرکتی کنم و در خودم تغییراتی را ایجاد کنم.
آمدم در کنگره شروع کردم به خدمت کردن، اولین خدمت من در OT بود چون خیلی دوست داشتم در این جایگاه خدمت کنم.
تا جایی که توانستم خودم را با مسافرم هم فاز کنم و خودم را به آنها برسانم تا اینکه آقا ابوالفضل راهنمای محترم لژیون همسفران آقا را در شعبه رودهن افتتاح کرد و من شروع کردم به سفر کردن و تازه متوجه شدم که بازی شروع شده است، هنوز هم آموزش میبینیم. خدا را شکر میکنم که از آن افکار رسیده ام به شال مرزبانی و در این جایگاه خدمت میکنم.
قبل از گرفتن شال مرزبانی، آن خواسته قلبی در من ایجاد شده بود، شال را روی شانه هایم تصور میکردم، انشالله که بتوانم شال نارنجی یعنی همان شال راهنمایی را دریافت کنم و بتوانم در این جایگاه هم خدمت کنم. ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.
عکاس: مسافر منصور
تایپ و ویرایش: مسافر محمدرضا
تنظیم و ارسال:مسافر عرفان
- تعداد بازدید از این مطلب :
33