جلسه هشتم از دوره دوازدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی وکیلی یزد به استادی راهنما همسفر راضیه، نگهبانی همسفر فریده و دبیری همسفر اکرم با دستور جلسه «هفته همسفر: نقش همسفران خانم و آقا، در درمان اعتیاد مسافران» روز دوشنبه ۸ دیماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.JPEG)
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را هزارانبار شکر که بار دیگر به من اجازه داد در این جایگاه آموزش بگیرم. هفته همسفر را به همه همسفران آقا و خانم در کنگره۶۰، همچنین به آقای مهندس، خانواده محترمشان و اولین همسفر کنگره۶۰، خانم آنی بزرگ که در این مسیر قدم نهادند و الگویی برای ما شدند، تبریک میگویم.
امیدوارم بتوانیم ادامهدهنده راه ایشان باشیم؛ همچنین این هفته را به همسفران صبور و دوستداشتنی نمایندگی وکیلی نیز تبریک میگویم.
در کنگره همسفر به کسی گفته میشود که سابقه اعتیاد نداشته باشد و یکی دیگر از شرایط همسفربودن این است که از اعضای درجه یک فرد مصرفکننده باشد؛ مانند خواهر، برادر، مادر یا فرزند. دلیل این شرط آن است که تنها کسانی میتوانند تاریکی و ویرانی دنیای اعتیاد را بهدرستی درک کنند که از نزدیک و در مرحله عینالیقین آن را لمس کردهاند، نه فقط در مرحله علمالیقین.
در دستور جلسه نقش همسفر در کنگره گفته میشود که چرا به همسفر، بال پرواز میگویند و فلسفه این عنوان چیست؟
وقتی یک مسافر بخواهد به رهایی پایدار برسد، نیازمند خانوادهای متعادل و سرشار از آرامش است؛ زیرا اگر همسفر، آرامش نداشته باشد و آموزش نبیند، ناخودآگاه مانع حرکت مسافرش میشود.
همسفر کسی است که در دوران مصرف مسافرش، آسیبهای روحی، روانی و جسمی بسیاری دیده و تخریبهای زیادی را تجربه کرده است و اگر نتواند خود را از آن آسیبها، دام نیروهای منفی، خشم، کینه، اضطرابها و نگرانیهایی که در درونش شکل گرفته نجات دهد، نمیتواند ناجی و بال پرواز مسافرش باشد؛ بنابراین ابتدا باید خودش را نجات دهد و با شروع آموزشها حدومرز مسئولیتهای خود را میشناسد، حمایت ناسالم و مخرب را کنار میگذارد، صبر و نظم را میآموزد و از همه مهمتر صورتمسئله اعتیاد را درک میکند و بهجای ترس، اعتماد را تجربه مینماید. عشقی که در این مرحله شکل میگیرد، عشقی آگاهانه و معقول است. در این نقطه همسفر میتواند برای بیرونآوردن مسافرش از دره تاریک و صعبالعبور اعتیاد، طناب آرامش باشد، نه مانع حرکت او که برای رسیدن به این جایگاه، آموزشهایی لازم است که تبدیل به توشه راه همسفر در این مسیر میشود.
بهنظر من، اولین قدم این است که بپذیرم بهعنوان یک همسفر، من باید تغییر یابم، رشد کنم و شروع به خودشناسی نمایم؛ وقتی خودم را بشناسم، آنوقت میتوانم حرکت کنم و بال پرواز باشم. بال پروازبودن در کنگره، بهمعنای باجدادن یا نادیدهگرفتن خود نیست. همسفر کامل کسی است که عزتنفس خود را حفظ کند.
در این مسیر تعادلداشتن با تسلیمشدن تفاوت زیادی دارد. من نمیتوانم به خواستههای نامعقول تن بدهم یا قدرت نه گفتن نداشته باشم؛ باید حرکتی متعادل داشته باشم، چون به کنگره نیامدهام که مسافرم را در این مسیر هل بدهم؛ بلکه آمدهام تا در کنار او همراهش حرکت کنم. اگر شروع کنم به هلدادن او، مطمئن باشم که به انتهای خط نمیرسم، چون خسته میشوم و کم میآورم؛ پس باید سفری متعادل و آگاهانه داشته باشم.
هدف نهایی ما رهایی است؛ اما از آن مهمتر، درست حرکتکردن و در مسیر درستبودن میباشد.
استاد امین میفرمایند: قدرت در توانایی انجامدادن و انجامندادن یک کار نهفته است؛ یعنی قدرت زمانی است که بتوانم کاری را انجام دهم و در کنار آن توانایی انجامندادن کارهای دیگر را نیز داشته باشم؛ اما این قدرت به چه قیمتی؟ به قیمت از دستدادن خودم و احترام من؟ خیر.
وقتی روی این صندلیها مینشینم، به این معنا میباشد که انتخاب شدم و فرمان حضور من صادر شدهاست؛ این جایگاه بسیار ارزشمند میباشد و باید قدر این مکان مقدس را بدانم و قوانین آن را اجرا کنم.
همانطور که آقای مهندس در لایو چهارشنبه فرمودند: وقتی به من گفته میشود که نباید با راهنمای مسافرم در ارتباط باشم، باید آنقدر خودم را قوی کنم و قدرت داشته باشم که بتوانم این کار را انجام ندهم؛ این یعنی توانایی نه گفتن به برخی چیزها.
شاید جزء کسانی باشم که دردورنج همسفری که مسافرش سفر نمیکند یا سفر درستی ندارد را عمیقاً حس میکنم؛ اما این نباید دلیلی شود تا برای رهایی مسافرم به هر ریسمانی چنگ زده و خود را به آبوآتش بزنم یا با او بجنگم؛ اگر این کارها را انجام دهم، خسته میشوم و توان ادامهدادن در این مسیر را از دست خواهم داد.
اگر من در این جاده پرفرازونشیب در کنار مسافرم حرکت میکنم و او سفر درستی را انجام میدهد، باید قلباً شکرگزار خداوند باشم و قدر او را بدانم؛ اما اگر مسافرم نیست و من تنها در این مسیر حرکت میکنم، باز هم باید صبر و ایمان داشته باشم.
پیام سفر اول به زیبایی من را به صبر دعوت کرده و بیان میکند: همسفر تو بر مرکبی نشستهای که گرچه دیر به مقصد میرسی، اما سالم و کامیاب خواهی رسید. پس عجله نکن، صبوری کن و ایمان داشته باش که قطعاً این اتفاق خواهد افتاد.
یک همسفر باید بداند که شاید ادامه سفر انتخاب مسافر باشد؛ اما رشد یا توقف، انتخاب خود همسفر است؛ گاهی اوقات سکوت من میتواند اثربخشتر و نجاتبخشتر از هزار حرف باشد و گاهی بهترین کمک، کمکنکردن صحیح است.
سفر نیمهتمام مسافر، آینهای از حال خود من است نه برای سرزنشکردن او؛ بلکه برای بیداری بیشتر، ساختهشدن، کوهشدن و قویترشدن من است.
هیچ شکی نیست که هر همسفری آرزو دارد مسافرش با سفر درست زندگی آرام و ایدهآلی را تجربه کند؛ اما گاهی تقدیر بر این خواسته ما غلبه میکند و من باید به این تقدیر تن دهم و به آن ایمان داشته باشم؛ اگر اولویت من خدا و مسیر حرکتم رهایی باشد، دیگر شکوه و شکایتی نخواهم داشت؛ چراکه میدانم مسیرم را به درستی انتخاب کردهام.
من نمیتوانم بگویم که در وادی پنجم قرار دارم و تسلیم و رضا هستم؛ اما باز هم برای رهایی و آمدن مسافر، به هر ریسمانی چنگ بزنم، بجنگم و دستوپا بزنم؛ اگر واقعاً تسلیم هستم، باید به مسیر خود ادامه دهم و مسافر را به خودش بسپارم تا روزی خودش این مسیر را انتخاب کند.
سفر من در کنگره۶۰ از ۲۵ فروردین سال ۱۳۹۰ در شعبه سلمان فارسی اصفهان، با راهنمایی خانم داوودی آغاز شد. تنها یک سال و یک ماه مسافرم در کنار من بود که در این مدت کوتاه در اصفهان همراهم بود و بقیه مسیر را به تنهایی ادامه دادم.
در کنگره آموختم که خداوند نه عاجز است، نه بخیل و نه عقدهای؛ او مشکلی با خوشی و بیشتر داشتن من ندارد و اگر من خواهان بیشتر داشتن هستم، باید خودم بیشتر باشم. خداوند اگر ظرفی از من بگیرد، آن را پر میکند و به من بازمیگرداند، هیچ ظرفی را نصفهنیمه تحویل نمیدهد. این مانند آبشاری است که هر ظرفی زیر آن بگیری، تا لبه آن پر میشود؛ مهم این است که حجم و اندازه ظرف وجودی من چقدر است!
در کنگره آموختم که آنچه کم است، از هستی نیست؛ این من هستم که کم میباشم؛ پس باید تلاش کنم و ظرف وجودی خود را بزرگ نمایم.
در این راستا، میخواهم تبریک ویژهای نثار همسفرانی کنم که مسافر آنها کنارشان نیست یا سفر درستی انجام نمیدهد؛ من برای عشق و خدمت صادقانهشان ارزش بسیار والایی قائل هستم. شاید من از دور بایستم و بگویم اگر جای آنها بودم این کار را نمیکردم؛ اما هرگز نمیتوانم این جمله را بهکار ببرم، زیرا تفاوت بسیاری است بین زمانیکه صرفاً درمورد موقعیتی نظر میدهی تا وقتی که در آن موقعیت قرار داری؛ بنابراین فقط زمانی میتوانم درمورد راهرفتن کسی نظر بدهم که چند قدمی را با کفشهای او راه رفته باشم.
همانطور که اخوان ثالث میگوید: هرکس خودش داند و خدای خودش که چه دردیست در کجای دلش؛ من نیز میدانم که هر همسفری دوست دارد مسافرش سفری درست و کامل داشته باشد و در کنار هم رشد کنند؛ اما گاهی این امر از دست ما خارج است و بسیار سخت میباشد.
باید بدانم برای من که اکنون در جایگاه اعلام سفر نشستهام و رهایی مسافر برایم به یک امر عادی تبدیل شدهاست، شاید این سختیها قابل درک نباشد؛ اما برای همسفری که در انتظار روزی است که بتواند اینجا بنشیند و اعلام سفر کند، این انتظار سختی عظیم است.
کسانیکه مسافر ندارند، خدمتشان عاشقانه است؛ زیرا این افراد رهایی مسافر خود را ندیدهاند، اما با تمام وجود تلاش میکنند تا دیگران به آن حالخوش و رهایی برسند. آنها اغلب نفر اول در خدمت، نفر اول در نوشتن سیدیها و نفر اول در آزمونها هستند؛ اما گاهیاوقات در صف خدمت، به آنها گفته میشود تو اول صف هستی، اما چون مسافر نداری، برو آخر صف. آنها با فرمانبرداری مطلق، این حکم را پذیرفته و به آخر صف میروند تا دوباره نوبتشان شود. این پذیرش در زبان ساده است؛ اما در عمل اجرای آن بسیار سخت است.
کنگره به من همسفر، شناکردن را یاد داد. داستانی را به یاد میآورم از خانمی که نزد روانشناسی رفت و به او گفت: رابطهام با همسرم عالی است، همه نسبت به زندگی ما حسرت میخورند؛ اما چند روز پیش جوابی که به من داد حالم را دگرگون کرد. از او پرسیدم: مادرت و من درحال غرقشدن هستیم، کدام یک را نجات میدهی؟ بلافاصله پاسخ داد: مادرم؛ چون من را به دنیا آورده و زحمات زیادی برایم کشیده است. شنیدن این پاسخ، آرامش من را بههم ریخت و عصبانی شدم. حال شما به من جملهای بگو تا آرام شوم. روانشناس به او گفت: شناکردن را یاد بگیر تا از تواناییهای خودت استفاده کنی و از کسی توقع نداشته باشی.
کنگره به من همسفر نیز همین شناکردن را آموخت.
در سیدی کشش، آقای مهندس چیزهای زیادی به من آموختند که دنیا پر از شگفتیها است و نقش من همسفر این میباشد که آنها را ببینم.
بزرگترین لذت در بودن است و برندهی واقعی کسی میباشد که این بودن را ببیند و از آن استفاده کند.
امیدوارم بتوانیم آن قید و بندهایی را که به دستوپای خود بستهایم، باز کنیم و از تعصبات بیجا دور شویم تا بهترین نقاشی و اثر را از خود به یادگار بگذاریم.
از شما برای شنیدن به صحبتهایم سپاسگزارم و باز هم این هفته را به شما تبریک میگویم.

دریافت نشان پیمان وادی هشتم
همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)

رهایی ۴۰ سیدی
همسفر ناعمه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
.JPEG)
هفت جلسه دبیری همسفر فرزانه به پایان رسید و همسفر اکرم با تقدیر از ایشان، در این جایگاه قرار گرفت. خدا قوت به همسفر فرزانه و تبریک به همسفر اکرم.
.JPEG)
مرزبانان کشیک: همسفر هاجر و مسافر مسعود
تایپیست: همسفر منیره رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر ناعمه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
40