روزگاری بود که در میان غم و اندوهی بیکران غوطهور بودم. شبها با این امید که فردایی روشنتر فرا رسد، سرم را بر بالین میگذاشتم. به این امید که با طلوع آفتاب، معجزهای در زندگیام رخ دهد و درد و غمهایم، همچون باران بهاری شسته و برده شوند؛ اما با آغاز هر صبح جدید، درمییافتم که آن تنها یک خیال واهی بوده و روزها در پی هم میآمدند و میرفتند.
با این حال امیدی کوچک در دلم سوسو میزد که این دل غمدیده سرانجام به شور و شادی خواهد رسید. در یکی از روزهای لطف الهی، خبر خوشی برایم آمد، بهشتی به نام کنگره۶۰.
سالها از آن روزها میگذرد و من در این بهشت با عزیزانی آشنا شدم که جز آموزش، محبت و آموختن رسم درست زندگی و دوری از ضدارزشها، چیز دیگری برای ارائه ندارند. این بهشت با دنیای بیرون فاصله زیادی دارد و بسیار متفاوت است،. آدمهایش با آدمهای بیرون فرق دارند. اینجا فقط راه رسیدن به خداوند، عشق و محبت را به یکدیگر میآموزند و خبری از رنجش، کینه و دشمنی نیست.
در اینجا به من لقب همسفر و بال پرواز دادهاند. من و مسافرم کنار هم آموزش میگیریم، یار و یاور هم هستیم و شانه به شانه، روزهای قشنگ و مملو از آموزش را میگذرانیم. جدایی میان ما دیگر معنا ندارد. با عشق، محبت و توکل به پروردگار با هم آموزش میبینیم.
بهعنوان یک همسفر، وظیفه دارم طوری رفتار کنم و آموزشها را کاربردی سازم که مسافرم در کنار من به رهایی برسد. من میتوانم بال پرواز او باشم و یا با کاربردی نکردن آموختهها، باعث شوم که حال او بد شود و به رهایی نرسد. با تمام وجودم تلاش میکنم تا یار و یاور مسافرم باشم و منتظر لحظه رهایی او از این بلای خانمانسوز اعتیاد هستم.
از آقای مهندس دژاکام بهخاطر کشف متد DST تشکر میکنم. ایشان درایت خاصی دارند و تمام کارهایشان بر اصول و برنامهریزی دقیقی استوار است. ایشان یک هفته را به نام هفته همسفر و جشن همسفر اختصاص دادند که در آن مسافران با دادن پاکت از همسفران خود قدردانی میکنند و ما هفتهای خوب و مفرح را کنار هم جشن میگیریم و روزهای به یادماندنی میسازیم.
نویسنده: همسفر محبوبه رهجو راهنما همسفر لیلا (لژیون هشتم)
ویرایش و ارسال: راهنما همسفر مهتاب (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی عطار نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
24