English Version
This Site Is Available In English

برداشتی از سی دی «شب»

برداشتی از سی دی «شب»

شب…
همان لحظه‌ای که روز بالاخره خاموش می‌شود و انسان می‌ماند و خودش.
در سی‌دی «شب»، مهندس دژاکام شب را نه تاریکی کورکننده، بلکه عرصه‌ی مکاشفه معرفی می‌کند؛ جایی که آدمی نقاب‌ها را کنار می‌زند و با آن بخش‌های فراموش‌شده‌اش روبه‌رو می‌شود؛
بخش‌هایی که شاید ماه‌ها، سال‌ها، زیر نور کاذب روز پنهان مانده بودند.

استاد در ادامهٔ این مسیر می‌فرمایند:
«انوار نشانهٔ خوبی‌هاست؛ نور یعنی روشنایی، پیشرفت، عشق و آگاهی. در مقابل، تاریکی نماد تباهی، ظلمت، جهل و ویرانی است.»
این جمله نه یک تعریف، که قانون تحول انسان است؛
قانونی که می‌گوید هرجا نور هست، حرکت هست؛ هرجا تاریکی هست، توقف.

در سی‌دی شب، مهندس یادآوری می‌کند که انسان در دل تاریکی است که خود واقعی‌اش را پیدا می‌کند؛
مثل رهجویی که سال‌ها در شب اعتیاد گم بوده و تازه وقتی وارد کنگره می‌شود، چراغ کوچکی در دلش روشن می‌شود.
این نور کوچک شاید اول لرزان باشد، اما نشانهٔ حیات است. نشانهٔ اینکه هنوز می‌شود ایستاد، فهمید، و شروع کرد.

آقای مهندس توضیح می‌دهند:
«شب، نماد ظلمت و بی‌راهی است و زمانی که خورشید از دل تاریکی طلوع می‌کند، نور را آشکار می‌سازد؛ یعنی از بطن تاریکی، روشنایی متولد می‌شود.»
و این یعنی:
تاریکی دشمن نیست؛ تاریکی زهدانِ نور است.

کسی که شب را درک کند، روز را می‌سازد.
این یکی از بنیادی‌ترین پیام‌های سی‌دی است.
در شب است که آدمی می‌فهمد کجا اشتباه رفت، کجا سقوط کرد، و کجا باید بازسازی شود.
مثل رهجویی که وقتی دفترچه چهارده سؤال را پر می‌کند، تازه می‌بیند چقدر از مسیرش را در تاریکیِ نادانی رفته؛ اما همان‌جا، در همان صفحات، اولین جوانه‌ی نور را می‌بیند:
اعتراف، آگاهی، و شروع تغییر.

شب، مدرسه‌ای است که معلمش سکوت است. سکوتی که نه تهدید می‌کند، نه فریاد می‌زند؛ فقط مثل وزنی نرم روی قلب می‌نشیند و آدم را مجبور به دیدن می‌کند.
در سکوت شب است که انسان به حرف‌های وجدانش گوش می‌دهد؛ به صدای آرامی که روزها زیر کار، رفت‌وآمد، دروغ‌ها و نقش‌ها گم می‌شود.

مهندس می‌گوید:
انسان اگر به جای فرار از شب، آن را زیارت کند، از تاریکی عبور می‌کند.
در کنگره هم همین است:
خیلی از رهجوها ابتدا از شبِ خودشان می‌ترسند، از روبه‌رو شدن با دردها، با شکست‌ها، با گذشتهٔ سنگین.
اما وقتی آموزش می‌گیرد، کم‌کم می‌فهمد که:
تاریکی‌ای که دیده می‌شود، نصفش درمان می‌شود.

مثالی ساده:
رهجویی که در تاریکی مصرف، سال‌ها فکر می‌کرد تنهاست.
اما وقتی در سالن کنگره می‌نشیند و صدای یک مسافرِ رها را می‌شنود که می‌گوید «من هم همین‌جا بودم»، چیزی مثل جرقه در دلش روشن می‌شود.
یک نور کوچک، اما کافی برای شروع.

شب شبیه تونلی است که آدمی مجبور است از آن عبور کند، اما هیچ تونلی نیست که نور در انتهایش نباشد.
یا مثل بذرِ کوچکی که اگرچه در تاریکی خاک دفن می‌شود، اما همین تاریکی است که به او قدرت شکافتن می‌دهد؛ قدرتِ جوانه زدن و بالا آمدن.
شب همان چاه تاریک است، اما آگاهی همان طنابی است که انسان را بالا می‌کشد.

در نهایت، پیام اصلی سی‌دی «شب» این است:
نور را باید ساخت، نه یافت.
و این هنر مسافر کنگره است، که از دل تاریکی، تکه‌ای از روشنایی را با دست‌های خودش می‌سازد. نه با عجله، نه با هیجان؛
بلکه با صبر، فهم، و حرکت آرام و پیوسته.

وقتی چنین شود، صبح که می‌رسد، انسان فقط طلوع را تماشا نمی‌کند، بلکه خودش، بخشی از طلوع خواهد بود.

 

نگارش و ارسال : مسافر رامین (لژیون یکم، راهنما آقای جواد)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .