امروز سه شنبه 02/10/١۴٠۴ جلسه ششم از دوره هفتم سری کارگاههای خصوصی مسافران کنگره ۶٠ زاهدان با دستور جلسه «وادی یازدهم» با استادی مرزبان محترم مسافر فریدون، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر علی ساعت 17 آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، فریدون هستم، مسافر.
پیش از آنکه وارد دستور جلسهی امروز شوم، لازم میدانم اندکی درنگ کنم؛ درنگی از جنس دیدن، فهمیدن و قدردانی. به بهانهی دستور جلسهی هفتهی گذشته با عنوان «قدردانی در کنگره»، وظیفهی خودم میدانم از تمام خدمتگزارانی که بیصدا و بیمنت در مسیر خدمت قدم برمیدارند، تشکر کنم؛ و بهطور ویژه از سفر اولیهایی که هفتهی گذشته با تمام توان، برای تعمیرات و بازسازی شعبه حضور داشتند. حضور شما برای من تنها یک کار فیزیکی نبود؛ تصویری زنده از آموزش کنگره بود که به عمل درآمده است. کنگره به ما یاد میدهد که قدردانی فقط یک جمله نیست؛ یک حالت درونی است که وقتی به عمل میرسد، هم حال ما را خوب میکند و هم به اطرافمان جان میدهد. من این را با تمام وجود لمس کردهام؛ زمانی که تشکر کردم، دیدم که چقدر درون خودم آرامتر و سبکتر شدم.
اما دستور جلسهی امروز، وادی یازدهم است؛
«چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند.»
برای من، این وادی روایت حرکت است؛ روایت ماندن در مسیر. یک مصرفکننده، زمانی که با کنگره ۶۰ آشنا میشود، در وجودش اتفاقی میافتد؛ یک جوشش آرام، یک بیداری خاموش. او با دلِ خسته و ذهنِ آشفته وارد کنگره میشود؛ درست مانند چشمهای که تازه از دل سنگ سر برآورده است. این جوشش، آغاز راه است، اما پایان نیست.
اگر این چشمه بخواهد به مقصد برسد، باید جهت داشته باشد. این جهت، همان قوانین، حرمتها و فرمان راهنماست. وقتی رهجو این آموزشها را نه فقط میشنود، بلکه به آنها عمل میکند، چشمهی درونش جاری میشود؛ راه میافتد، حرکت میکند و از رکود فاصله میگیرد. دیگر ایستایی جایی در زندگیاش ندارد. رهجویی که ماهها در مسیر درمان باقی میماند، سختیها را تحمل میکند، نظم را میآموزد و تمام همّ و غمش را برای درست سفر کردن میگذارد، کمکم تغییر میکند. او دیگر آن چشمهی کوچکِ نگران نیست؛ تبدیل به رودی خروشان میشود. رودی که مسیر دارد، صبر دارد و میداند که مقصدش کجاست.

ما این آموزشها را از بنیان کنگره دریافت کردهایم؛ از کسی که خود، مصداق بحر و اقیانوس است. مهندس دژاکام برای من تنها یک بنیانگذار نیست؛ او تجسم همان دریایی است که تمام این چشمهها و رودها به سمتش حرکت میکنند. رسیدن به بحر و دریا برای من، یک مفهوم ذهنی نبود؛ یک لحظهی واقعی و عمیق بود.
آن لحظهای که نامهی آخر OT خودم را دریافت کردم، و زمانی که گل رهایی را از دستان جناب مهندس دژاکام گرفتم، فهمیدم که اگر امروز به این نقطه رسیدهام، بهخاطر ماندن در مسیر، حرکت کردن و جاری شدن بوده است. اگر چشمهای بودم که خشک نشد، بهخاطر آموزش بود؛ و اگر رودی شدم که به بحر رسید، بهخاطر فرمانبرداری و صبر بود.
وادی یازدهم به من یاد داد که مقصد، سهم کسانی است که میمانند؛ کسانی که اجازه میدهند جاری شوند و از حرکت نترسند. امروز باور دارم که در کنگره ۶۰، هیچ جوششی بیپاسخ نمیماند؛ اگر در مسیر درست قرار بگیرد، حتماً به دریا خواهد رسید.

نگارش، عکس و ارسال : مسافر رامین (لژیون یکم راهنما آقای جواد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
158