English Version
This Site Is Available In English

جریان عشق

جریان عشق

رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم) در دلنوشته خود بیان کرد:

همسفر لیلا 

هر بار که می‌خواهم در رابطه با لژیون سردار صحبت کنم، حسی خاص سراغم می‌آید، حس آرامشی قشنگ که با هیچ چیز قابل معاوضه نیست؛ زیرا سرداری برای من فقط یک اسم نیست، یک مسیرِ دگرگون شدن است. وادی یازدهم می‌گوید: «چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس می رسند.» اولین‌بار که این جمله را خواندم، با خود گفتم: مفهوم این جمله چیست؟ یعنی انسان خود چشمه‌ است؟ کم‌کم فهمیدم منظور چیست، متوجه شدم تا وقتی از طمع، وابستگی، خواستن بدون بخشش رها نشوی و فقط همه چیز را برای خود برداری، هیچ‌‌گاه جوشان نخواهی شد. آب که راکد بماند، گندآب می‌شود؛ اما وقتی یاد می‌گیری ببخشی، جریان می‌گیری و رود، چشمه یا حیات می‌شوی.

زمانی‌که تازه وارد کنگره۶۰، شده بودم، درگیری بسیاری داشتم؛ ذهن، دل، حتی نگاه‌ من بسته بود، همه چیز تنها در چارچوب خود من بود؛ اما کم‌کم با آموزش‌ها و حرف‌های استاد فهمیدم اگر بخواهم زندگی کنم، باید از خود خارج و مانند آب جاری بشوم. آن‌جا بود که لژیون سردار برای من معنا پیدا کرد، فهمیدم کمک‌های مالی یک بخش کوچک است، در اصل آن احساس است که درون را پاک می‌کند. وقتی تصمیم گرفتم عضوی از سردار شوم، انگار باری سنگین از دوش من برداشته شد. صدایی در دل می‌گفت: دیدی می‌توانی از وابستگی آزاد شوی؟ آن لحظه دقیقاً همان لحظه جوشیدن چشمه‌ی راکد بود؛ از درون جوشید، نه از حساب بانکی، نه از ظاهر، از این‌که بخشی از انرژی زندگی را می‌چرخانم و با کمک من شخصی دیگر از تاریکی بیرون می‌آید حس نابی دارم؛ شاید فردی مثل خود سابقم که دنبال راه نجات بود و نمی‌دانست از کجا باید شروع کند.

جایگاه سرداری یعنی یاد بگیری قدرت در گرفتن نیست، در بخشیدن بدون انتظارِ برگشت است. یعنی بفهمی وقتی خدا می‌گوید: «ببخش» منظور این نیست که چیزی از تو کم بشود؛ بلکه می‌خواهد درِ برکت را باز کند. بارها با خود فکر کردم آن‌هایی که قبل از ما در این لژیون شرکت کردند، با همین بخشیدن باعث شدند کنگره شکل بگیرد. اگر آن‌ها نمی‌بخشیدند، حال این‌جا نبودم، الآن نوبت من است که ادامه دهنده جریان آن چشمه‌ی جوشان باشم. سرداری یعنی از جان و دل ببخشی، بدون توقع باز پس گرفتن و بدانی رودخانه هیچ‌‌گاه بی‌حرکت نمی‌ماند چه با تو چه بی تو حرکت می‌کند. این من هستم که از رسیدن به بحر و اقیانوسی که پر از بخشندگی است جا می‌مانم، به این امید که یک نفر دیگر بیاید و به حال خوب و پر از آرامش برسد.

هر چه در زندگی یاد گرفتم، از همین اصل بوده: جاری باش تا زنده بمانی. طمع، برعکس این است، طمع یعنی ایستاده بودن، حبس کردن انرژی آدم طماع، حتی وقتی همه چیز دارد اما باز تشنه‌ است! چون نمی‌داند مسیر زنده بودن از بخشیدن است. سرداری یعنی بریدن ریشه‌های آن درخت طمع، یعنی بگویی: دیگر نمی‌خواهم فقط برای خود باشم، من بخشی از کل هستم. وادی یازدهم می‌گوید: چشمه‌ای که بجوشد، خودبه‌خود راه خود را به رود و دریا پیدا می‌کند، یعنی وقتی از درون تغییر کردی، دیگر نیازی نیست تقلا کنی. فقط باید پاک نگه‌داری، مراقبت کنی. سرداری برای من دقیقاً  آن مراقبت است، یادآوری برای خود من که هنوز جاری‌ام، هنوز در مسیر هستم.

از ته دل می‌گویم: شاید فقط یک قطره باشیم، ولی وقتی قطره‌ها کنار هم باشند، دریا می‌شوند. کنگره برای من همان دریای بیکران است، دریایی که از چشمه‌های دلِ انسان‌ها شکل گرفته است. ما با هم جریان ساختیم، جریان عشق، جریان رهایی، جریان حال خوش. پس بیاییم چشمه‌هامان را زنده نگه داریم. بیاییم همیشه بجوشیم، همیشه ببخشیم و خدمت کنیم، چون تنها راه نجات همین جوشیدنِ بی توقع و بی‌وقفه‌ است. خدا چشمه را خلق کرد تا به ما یاد بدهد: زندگی یعنی جریان، نه سکون.

در آخر حس می‌کنم تازه، اول این راه هستم؛ چون هر بخشش، هر خدمت یک قدم به سمت دریا است. امیدوارم خداوند توان بدهد که بتوانم دنوری و پهلوانی را هم تجربه کنم و همیشه جاری بمانم، همیشه ببخشم و باعث حال خوب برای دیگران باشم. مرسی از دل‌های پاک، از عشق‌ شما از این‌که با حضور و محبت‌تان مسیر سرداری را قشنگ‌تر و عمیق‌تر می‌کنید.

نویسنده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر نیلوفر رهجوى راهنما همسفر معصومه  (لژيون یکم)
ویرایش: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون هفدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سعیده  (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی شفا مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .