.jpg)
سلام دوستان، حامد هستم یک مسافر
لژیون دهم
ابتدا این هفته را به تمامی همسفران تبریک عرض میکنم.
همسفر شدن یا همسفر بودن جایگاهی است برای اینکه فرد یا موضوعی بهتر و کاملتر شود؛ جایگاهی والا و ارزشمند است.
در کنگره، به حق، همسفر بالِ پرواز است.
این دستور جلسه به من یادآوری کرد که سالهای سال از نعمت جایگاه همسفر بهرهمند بودم، اما چون خودم مسافر نبودم، مفهوم جایگاه همسفر برایم بهدرستی تفهیم نمیشد.
اگر بخواهم کمی خودمانیتر بگویم در تمامی تاریکیهای من، همیشه کسی بود که با وجود تمام حالِ خرابیها، پشت و پناهم بود.
در روزهای سرد زندگی بیرون، خانهای گرم و سرشار از عشق و محبت برایم فراهم بود؛ اما من در جهانی دیگر سرگرم بازی بودم.
هرچه جلوتر میروم، جایگاه همسفر برایم روشنتر و نمایانتر میشود؛ و میبینم چه زحماتی کشیده شد تا من به کنگره بیایم.
در هفتهی همسفر، مانند دیگر جشنهای کنگره، وظیفهی تکتک ماست که از این جایگاه والا به بهترین شکل قدردانی کنیم.
نظر شخصی من این است که در رهایی مسافران، نقش همسفران اگر بیشتر از راهنمایان نباشد، کمتر نخواهد بود.
همسفران الگوی ایستادگی هستند؛
برای طی کردن مسیر و برای لذت بردن از راه، داشتن یک همسفر و همراه خوب الزامی است.
همسفر کسی است که در کنارش مسیر را بهتر و زیباتر ببینیم.
در پایان، بار دیگر این هفتهی زیبا را به تمامی اعضای کنگره ۶۰ تبریک عرض میکنم.

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر
لژیون یکم
هفته همسفر، این روز ارزشمند را به تمامی عزیزانی که با عشق، صبر و ایثار، چراغ راه مسافران شدهاند، صمیمانه تبریک عرض مینمایم.
در بدو ورود، همسفر چونان یک حامی و همراه، برای یاری مسافرش قدم به کنگره ۶۰ میگذارد؛ اما معنای حقیقی «همسفر» در این مکان مقدس، فراتر از یک همراهی صرف است.
همسفر زمانی به معنای واقعی خود میرسد که خود نیز به یک رهجوی آموزشها تبدیل شود. مسیر درمان مسافر، تنها با هموار شدن مسیر رشد و جهانبینی همسفر است که به کمال میرسد.
اگر همسفر تنها به دنبال کمک به مسافر باشد، شاید تا نیمهی راه برسد؛ اما اگر او نیز به وادی آموزشها وارد شود و با جهانبینی کنگره همسو گردد، در این نقطه است که پدیدهای شگرف به نام همزبانی شکل میگیرد.
همزبانی، یعنی داشتن یک تفکر مشترک و دیدگاهی واحد نسبت به زندگی. اینجاست که دو بال پرواز (مسافر و همسفر) با یکدیگر هماهنگ میشوند و میتوانند با قدرت به سمت روشنایی اوج بگیرند و یک زندگی قشنگ و مستحکم را بنیان نهند.
افتخار من این است که در این سفر پرشکوه، خواهرم نه تنها همسفر من بود، بلکه با عزمی راسخ، خود را در معرض آموزشهای ناب کنگره قرار داد تا هر دو با یک زبان واحد، که همان زبان آموزشهای کنگره ۶۰ است، سخن بگوییم.
امروز، به شکرانهی این همسفری و همزبانی، هر دو فرصت خدمتگزاری و مرزبانی را یافتهایم و این، اوج قدردانی ما از این مکان الهی است. مسیر تکامل، یک مسیر مشترک است که مسافر و همسفر، شانه به شانه، آن را طی میکنند.
بر این باورم که پشت سر هر مسافر به درمان رسیده، یک همسفر آگاه و دانا قرار دارد. از خداوند برای همه شما همسفران فداکار، آرامش و سعادت روزافزون آرزومندم

سلام دوستان حسن هستم یک مسافر
لژیون هشتم
من بهسبب درمان در کنگره تغییر کردم. همهچیز عوض شد. سلیقهها، علاقمندیها، صحبت کردنها و حتی جمع دوستانم عوض شدند. آنموقع هنوز همسفرم بهکنگره نمیآمد. من و پسرم امیرحسین با هم سفر کردیم، هر دو با هم رها شدیم، راهنمای تازهواردین شدیم و راهنما شدیم. در این میان بیش از یک سال از رهاییمان گذشته بود که یک روز همسرم گفت: میخواهد بهکنگره بیاید از او پرسیدم چرا میخواهی بهکنگره بیایی جواب داد: همینطوری. البته قبلاً اصرار به آمدنش کرده بودم و هر بار با قاطعیت جواب منفی میداد. همسفرم آمد و بهسرعت به ما رسید و از ما جلو زد اکنون او راهنماست و خود اقرار کرد و گفت: "یک سال بعد از رهایی شما متوجه شدم؛وقتی شما با هم صحبت میکنید من هیچ نمیفهمم، شما با سرعت روبهرشد بودید و من احساس عقبماندگی میکردم. شما فرمانروایی خانه را از دست من خارج کردید، خواستم ببینم چه آموزشهایی توانسته شما را اینقدر تغییر دهد. آمدم و در دامی افتادم که گویا در گذشتههای بسیار دور آن را انتخاب کرده بودم."
اکنون وقتی سیدی جدید میآید من، امیرحسین، همسفرم و علی در موردش در خانه لژیون میزنیم و این به زندگی ما معنا داده است. وجود همسفر بهترین الزام غیر اجباری است.
من از همسفرانم به خاطر همراهی ام در این مسیر طولانی گذشته و آینده سپاسگزارم.

سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر
لژیون دوازدهم
وقتی هفتهی همسفر میآید، من بیش از پیش یاد همبستگی و اتحاد میافتم؛ چرا؟ چون میفهمم که تکامل در جمع صورت میگیرد، حتی اگر این جمع کوچک باشد و به یک خانواده ختم شود. خداوند انسانها را آفریده تا از یکدیگر یاد بگیرند و به تکامل برسند. همسفر مهمترین نقش را در این زمینه ایفا میکند.
همسفرها وقتی مشارکت میکنند، میگویند: «خدا را شکر که مسافر ما مصرفکننده شد.» ولی به نظر من بهتر است این سپاسگزاری از سمت ما بیشتر باشد؛ چون اگر این همسفرها نبودند، قطعاً مسیر ما بسیار سخت و دشوار میشد یا حداقل زمان بیشتری طول میکشید. من خدا را شکر میکنم که همسفرم، همسرم بود و با هم این مسیر را طی کردیم و قطعاً زودتر به مقصد خواهیم رسید؛ البته به شرط اینکه در صراط مستقیم باقی بمانیم.
وقتی همسفر و مسافر با هم در مسیر باشند و خدمت سرلوحهی کارشان باشد، بیش از پیش حالشان بهتر و مسیر برایشان هموارتر میشود. خدا را شکر میکنم که من و همسفرم در این مسیر شانهبهشانه قدم برمیداریم و روزبهروز حالمان بهتر و زندگیمان زیباتر میشود. بهترینها را برای همه آرزومندم.

سلام دوستان، محمد هستم، یک مسافر
لژیون ششم
خداروشکر توفیق پیدا کردم امسال هم در جشن هفته همسفر شرکت کنم. این هفته را به اولین همسفر کنگره ۶۰، سرکار خانم آنی، و همچنین به همه همسفران گرانقدر کنگره ۶۰ تبریک میگویم.
من بهعنوان فردی که سابقاً تجربه تخریب و مصرف مواد را داشتهام، این را عرض میکنم که یک مصرفکننده در زمان مصرف، چیزی جز آسیب برای خانواده خود ندارد و من هم از این قاعده مستثنی نبودم. اما بسیاری از همسفران، این سختی و درد و رنج و زندگی در کنار یک فرد مصرفکننده را تحمل میکنند. واقعاً شرایط سختی است!
بهانهجوییها، در کنار خانواده نبودن، سوءظنها، تهمتها و هزاران مسئلهای که بسیاری از مصرفکنندگان، بسته به نوع تخریب، نسبت به خانواده خود روا میکنند و شرایط زندگی را بسیار سخت میکنند.
من، محمد، تمام این تخریبها و بیتعادلیها را نسبت به خانواده خود روا داشتهام و در این موقعیت و بهوسیله این نوشته از ایشان عذرخواهی میکنم. تمام تلاشم این است که با تبدیل شدن به یک انسان، خودم خسارتهایی را که به خانوادهام زدهام جبران کنم.
اما! همه اینها را گفتم تا به این مطلب برسیم که خوشا به حال همسفرانی که به واسطه تخریب مسافر خود، در مسیر آموزشهای کنگره ۶۰ قرار گرفتهاند و زندگی را برای خود و خانوادهشان بسیار شیرین نمودهاند. البته این مسئله خیلی زود اتفاق نمیافتد و زمان لازم است و تمام این تلخیها با ورود به کنگره به پایان میرسد، چرا که آموزش و تمرکز بر خود، اصل و اساس در کنگره است.
همسفران عزیز همیشه با حمایتهای خود از خانواده و مسافرشان، کمک زیادی به آنها میکنند و نقش بسیار مهمی در درمان ایشان دارند. به سهم خودم قدردان تمام این صبوریها و ازخودگذشتگیها هستم.
من تصور میکنم وقتی یک خانواده به کنگره میآیند و همزمان از آموزشها برخوردار میشوند، میتوانند تأثیر بسیار زیادی در خانواده خود و مهمتر از آن، در جامعه داشته باشند. این فقط در کنگره ۶۰ اتفاق میافتد، زیرا اصل و اساس آموزش و تمرکز بر خود است. بسیار خوشحالم که همسفران من هم در این مسیر قرار دارند و من از همیشه، از محبت ایشان برخوردار بودهام. امیدوارم روزی بتوانم محبت همسفران عزیزم را جبران کنم.
در انتهای این دلنوشته، آرزوی بهروزی و توفیق برای همسفران شعبه کوروش آذرپور را دارم. امیدوارم خانوادهها همیشه در کنار هم خوشحال و موفق باشند.

سلام دوستان رضا هستم مسافر
راهنمای تغذیه سالم
همفسر صبور و مهربانم،نازنین جانم
امروز، در مسیر پرفراز و نشیب زندگی، میخواهم توقف کنم و از شما به خاطر همراهی بینظیرتان تشکر کنم.
به یاد میآورم سال ۱۴۰۰ را؛ روزهایی که با وزن سنگین ۱۵۰ کیلو و اسارت در دود و شیره، در سیاهی ناامیدی غوطهور بودم، و تو عزیزم، در اوج بارداری فرزند سوم، بار سنگین زندگی را به تنهایی بر دوش کشیدی.
فداکاری تو در آن روزها، معجزه بود؛ تنهایی مراقبت از کودکان، نوشتن سیدیهای نیمهشب، و مدیریت دقیق غذایم برای سلامتیم، همه تلاشی بود که نور امید را در دل من زنده کرد.
حضور تو و همراهیمان در ورزش صبحگاهی، مرا به سلامتی بازگرداند و از زندان اعتیاد رهانید.
امروز که در حال خدمت هستم و در مسیر آموزش قدم برمیدارم، این فرصت را مدیون گامهای محکم تو هستم.
تو با مدیریت هوشمندانه و عشق بیپایانت، گهواره چهار فرزند کوچکمان را محکم نگه داشتی تا من بتوانم برای آموزش خود و خدمت به دیگران وقت بگذارم.
تو با دستان توانایت، بستر ادامه تحصیل و خدمت مرا در کنگره فراهم کردی.
فرزندانم، شما دلیل اصلی بیداری و تلاش من هستید؛ حضور شما، انگیزهای است که هر روز مرا وادار به بهتر بودن میکند.
شما شاهدان بزرگترین پیروزی زندگی من بودهاید.
همسرم، تو نه تنها یک همسر، بلکه رفیق، مربی، و قهرمان مطلق این نبرد بودهای. تو با عشق بیپایانت، ساختار خانواده را حفظ کردی تا من بتوانم هویت گمشدهام را بازیابم.
این خدمت و این سلامتی، هدیهای است که با مهر تو میسر شد.
از تو متشکرم که با صبرت، این فرصت را به من دادی تا بتوانم اکنون، به عنوان یک خدمتگزار، بخشی از آنچه را که گرفتم، به دیگران برگردانم.
برای تمام شبهای بیخوابیات، برای تمام لحظاتی که به جای استراحت، برای ما جنگیدی، تنها یک کلمه دارم: سپاسگزارم.
عاشقانه دوستتان دارم.

سلام دوستان محسن هستم یک مسافر
لژیون سوم
همسفر، دو بال رهایی مسافر است
وظیفهی خود دانستم این هفتهی زیبا را به تمام همسفرهایی که همراه با مسافرشان در کنگره حضور فیزیکی دارند، و همچنین به آن همسفرهایی که به هر دلیلی نمیتوانند حضور یابند اما عشق و محبتشان را همراه مسافرشان راهی کنگره میکنند، تبریک بگویم.
به نظر من، همسفر برای مسافر مانند خطشکن عمل میکند؛ جلوتر از او حرکت میکند تا بسیاری از پستی و بلندیهای مسیر را برای مسافرش هموار سازد، همچون سپر دفاعی.
همسفری که میخواهد به کنگره بیاید، هیچ تصویری از آن ندارد؛ تنها در ذهنش این است که: «من میروم تا مسافرم احساس تنهایی نکند. من میروم تا مسافرم بداند که در همهجا کنارش هستم.»
سپس به مرور زمان متوجه میشود که خودش نیز نوعی مسافر محسوب میشود.
خدا را شکر میکنم که در مکانی و زمانی هستم که جناب مهندس حضور فیزیکی دارند و میتوانیم از آموزشها و تفکر الهی ایشان، در حد توان خود، بهرهمند شویم.
جناب مهندس فرمودهاند: «ما اینجا معتاد ترک نمیدهیم، ما استاد و معلم تربیت میکنیم.»
و به معنای دقیق کلمه، همهی ما این جمله را درک کردهایم.
تنظیم:خدمتگزاران سایت نمایندگی کوروش آذرپور
- تعداد بازدید از این مطلب :
467