.JPG)
سلام عادل هستم همسفر
مسافر من با آخرین آنتی ایکس هروئین وارد کنگره شد مدت ۱۳ ماه و ۱۷روز با داروی oT و روش DST با راهنمایی آقای مهدی کنعانی سفر کرد مدت ۱۱ ماه است که با دستان پر مهر آقای مهندس رها شدند. راهنمای خوبم آقای محمود از لژیون دوم شعبه پرستار، ورزش در کنگره تیر اندازی با کمان.
---------------------------------------------------------------
روزی که وارد کنگره شدم و نام همسفر بر من نهاده شد، گمان میکردم که بالی برای مسافرم هستم که با کمک من به رهایی برسد و شاید در خیال خود منتی هم بر او بگذارم که من بودم که کمک کردم رهایی بگیری
ماهها گذشت ولی خود را هم گم کردم هر آنچه در فکر و اندیشه داشتم همه را بر باد رفته میدیدم.
چند بار خواستم که دیگر به کنگره نیایم، مات و مبهوت بودم گاه گاهی صدایی میشنیدم که مرا دعوت به پرواز میکرد صدایی مهربان که آرام آرام مرا به حرکت تشویق میکرد
و میگفت اگر میخواهی همسفر باشی باید اول پرواز را یاد بگیری
ولی من که یک عمر در شورهزار تنفر از مسافرم بودم،
بالهایم قندیلهایی از کینه و نفرت بسته بود، توان پریدن نداشتند ولی مهربانانه دستم را گرفت و گفت بیا باید ۱۴ آسمان را طی کنیم
هراس به خود راه نده شروع کن تا خدا را نبینی تا عشق را نفهمی نه همسفر هستی و نه از این شورهزار نجات خواهی یافت.
و چنین بود که همراه آن فرشته مهربان سفرم را یا بهتر بگویم معراج را شروع کردم و یک به یک این آسمان ها را با صدای گرم و دلنشین این فرشته مهربان گذر کردم و از هر آسمان توشه ای برداشتم تا به آسمان ۱۴ رسیدم و خدا را دیدم،
عشق را فهمیدم من بودم وفرشته بود و خدا،
فرشته لبخند میزد و خدا برایم از عشق میگفت که عشق متعلق به همه انسانها است حیات عشق است، بودن و نبودن عشق است ، معتادان جهان عشق اند بی خوان ومانها عشقند کارتن خوابها عشقند مسافر تو عشق است و....
من اشک میریختم مسافرم در نظرم آمد چقدر از او نفرت داشتم در حالی که او هم عشق بود و من نمیفهمیدم، فرشته دوباره دستم را گرفت آرام در گوشم گفت:
برو که بعد از این همسفر هستی تزکیه و پالایش را ادامه بده و همیشه یادت باشد که عشق چه هست؟ برو و با مسافرت پرواز را شروع کن
روز رهایی دوباره همدیگر را خواهیم دید
و من همسفر شدم،مسافرم را دوست داشتم و هر روز به کمک هم بالهایمان را میگستراندیم وبه پهنای بیکران کنگره پرواز میکردم.
روزی که رها میشدیم فرشته ای مهربان مرا در آغوش گرفت ، بهشت را دیدم
آری آغوش او بهشت بود با بوی دل انگیز با آرامشی وصف ناشدنی
می خواستم بگویم بگذار تا ابد اینجا باشم
دوباره با لبخند قشنگش گفت آغوش من به پهنای تمام کنگره است
مادامی که در کنگره خدمتگزار باشی در آغوش من هستی و من هم بدون اینکه حرف بزنم سر از شانه مهربانش برداشتم و قول دادم تا آخرین لحظه حیات خدمتگزار کنگره باشم.
هفته همسفر بر تمام همسفران مبارک
همسفر عادل
لژیون دوم شعبه پرستار
رهجو اقا محمود
- تعداد بازدید از این مطلب :
47