دل نوشته..
اگر از من پرسیده شود در صورتیکه تهدیدی برای خانواده ات وجود داشته باشد تا کجا از آنها دفاع میکنی ؟ رگ گردنم بالا می آید و میگویم تا پای جانم ، حتی حاضرم جانم را بخاطرشان بدهم
اما واقعا اینطور است یا فقط یک نمایش است که خودم را گول بزنم و این حالت دفاعی را شاید از نیاکان چند هزار ساله به ارث برده ام ؟ انسان های اولیه که در مقابل حیوانات وحشی از همسر و فرزندانشان دفاع میکردند .
اینها همسفران من هستند ببینم واقعا چکار کرده ام آیا من این از خودگذشتی را دارم یا فقط خیالش را در سر میگذرانم و به ان دل خوشم و خودم را گول میزنم؟
آیا با مصرف مواد و سیگار بین خود و عزیزترین کسانم فاصله نینداخته ام ؟ بوی تعفن سیگار من و فرزندم را از بغل کردن هم محروم نکرده ؟ نفسی که میکشم آزارشان نمیدهد ؟ غیبتم در مهمانی ها وبعد ورود افتخار آمیزم اما همراه با بوی بدی که فضا را به گند میکشد باعث سرافکندگی و خجالتشان نمیشود؟ تازه این ها ساده ترین بخش داستان است
اخلاق و رفتاری که پر از خشم ونفرت و تلاطم است
همه چیز من وابسته به همان مواد مخدر و سیگار شده و دارد من را کنترل میکند .
من در واقع خودم نیستم بازیگر اصلی همان افیون است که جسم و جانم را در بند کرده و حکمرانی میکند و باعث شده به خودم و اطرافیانم که همسفران من در طول زندگی هستند آسیب بزنم
همسفران من همان خانواده و خویشان نزدیکی هستند که از خوشحالی من شاد میشوند و از ناراحتی من غمگین . ما میتوانیم بال پرواز هم باشیم ؛ برای صعود؛ و یا زنجیرهای به پای هم باشیم در جهت سقوط و نابودی . اما بایستی قدر فرصتها را غنیمت دانست .
قدر در کنار هم بودن ها و قدر همسفرانی که جانشان به جان ما بسته است و حالا که فرصتش فراهم شده و بعد از تجربه تاریکی ها کنگره روشنایی را به من نشان داده بایستی در جهت جبران بر ایم و در مسیر درست یه سمت سلامتی حرکت کنم .آموزش ببینم و تلاش کنم تا این بندها را باز کنم و همراه همسفرانم در صلح و آرامش بر خوان پر نعمت کنگره ۶۰ شاکر خداوند باشم .
نمایندگی دانیال اهواز .
نگارنده :همسفر جعفر
- تعداد بازدید از این مطلب :
17